Tuesday, May 18, 2004

نگاهی به نژاد و تاریخ مردم ترک شهر "بهار"



نگاهی به نژاد و تاریخ مردم ترک شهر "بهار" (باهار) واقع در استان همدان


تحقیق و تدوین : ح. شریفی (باهارلی)
چاپ شده در هفته نامه سینا ـ شماره 58 – 59 – 60 ـ اسفند ماه سال 1382


قسمت نخست


مقدمه : مردم شهر " باهار " (بهار ) واقع در استان همدان ، از نژاد تركهاي "باهارلي " (بهارلو ) هستند . تركان باهارلي در طول تاريخ به سبب فعاليتها و اقدامات سياسي ، نظامي و..... و جمعيت زياد خود ، در مناطق مختلفي از آسيا ، آذربايجان و ايران ساكن شده و به شاخه هاي مختلفي تقسيم شدند . بخشي از آنها به سپاه " بابر " امپراطور مقتدر ترك گوركاني پيوسته و سپس خود دولت قدرتمند " قطب شاهيان دكن " را در هندوستان ايجاد كردند و بخش مهمي از آنها شهر " باهار " (بهار ) واقع در استان همدان را بنا نهاده و در آن ساكن شدند .


همچنين بخش مهم ديگري از آنها به استان "فارس " كوچيده و در آن مناطق سكونت گزيدند و البته بخشهاي ديگري از آنها در مناطق ديگر آذربايجان ( علاوه بر شهر بهار ) و نيز خراسان و تركمنستان متوطن شدند .


هم اكنون مهمترين مناطق و شهرهاي محل سكونت تركهاي "باهارلي " ( بهارلو ) شهر "باهار " (بهار ) واقع در استان همدان و شهرهاي " داراب " و " مرودشت " واقع در استان فارس است . تركان " باهارلي " ( بهارلو ) همچون ساير برادران ترك خود ، تاريخ و فرهنگي غرور آفرين و اقتخارآميز دارند و صدها عالم و دانشمند و سياستمدار و...... از ميان آنها برخاسته اند . تركان " باهارلي (بهارلو ) كه تا چند قرن پيش بصورت ايلي زندگي مي كردند يكي از دو ايل اصلي و مهم پايه گذار دولت قدرتمند قاراقويونلو بودند . عليرغم اهميت و تاثير گذاري فراوان تركهاي باهارلي ( بهارلو) در تاريخ سياسي اجتماعي و فرهنگي آذربايجان و ايران و آسيا ، متاسفانه تاكنون تحقيقات مستقلي در مورد آنان بعمل نبامده است و آنچه موجود است حاصل زحمات و تحقيقات محققيني ارجمندي همچون پروفسور فاروق سومر ( اهل تركيه) ، پرفسور غلامحسين بيگدلي و پروفسور ذهتابي است .تعدد منابع در مورد تركان بهارلو چندان است كه جاي آن دارد هياتي از افراد محقق و بصير در اين مورد به تحقيق و جمع آوري اطلاعات و تنقيح منابع و متون بپردازند .


به هر روي اميد است اين نوشتار ناقص و كوتاه ، مقدمه اي باشد براي آنكه اهل فضل و محققين و تركهاي باهارلي ( چه مردم بهار و چه بهارلوهاي استان فارس) با غيرت و تعصب براي حفظ آثار و ماثر خود بكوشند و با تحقيق و تدوين و انتشار كتب و مقالات راجع به فرهنگ و ادب و آداب و رسوم تركي خود در جهت حفظ و حراست هر چه بيشتر از هويت مردمشان گام برادارند .


پيش از ورود به بحث اصلي لازم است نظري گذرا به تاريخ عمومي ملت ترك داشته باشيم :
سرزمين ما ايران از ديرباز اقوام و نژادهاي مختلفي را در خود پذيرفته است و پيش از هجوم اقوام آريائي، اين سرزمين مهد درخشانترين تمدنهاي بشري بوده است. از جمله: تمدنهاي سومري، ايلامي، هيتي، هورمي (ميتاني)، اورارتو، كاسي، قوتي و لولوبي، ماننا، ماد و ...سومريها و ايلاميها توانستند در علوم رياضي، ستاره شناسي و ... و هنر و ادبيات و معماري و ... به آنچنان پيشرفت شگرفي دست يابند كه تا بدان زمان ابناء بشر بدان نائل نشده بودند.


در رژيم منحوس پهلوي و در پي اجراي سياستهاي شوونيستي، مورخان آريامهري دست به تخريب و جعل حقايق زدند چنانكه دكتر ضياء صدر در كتاب ارزشمند كثرت قومي و هويت ملي ايرانيان مي نويسد: به علت آنكه زبان ايلامي ها و ساير تمدنهاي فوق الذكر همگي التصاقي بود و نه تحليلي (آريائي)، در دوران 53 پهلوي اين تمدنها به عمد به فراموشي سپرده شدند و تاريخ ايران از ميانه آن يعني از هخامنشي ها و حداكثر از مادها مورد توجه مورخين داخلي (جز پيرنيا: تاريخ ايران باستان) و برخي از مورخين خارجي (چون پطروشفكي و دياكونوف) قرار گرفت.


محققين بر اين باورند كه سومري ها و ايلامي ها و تمامي اقوام فوق الذكر به زبانهاي التصاقي (كه زبان تركي نيز از خانواده زبانهاي التصاقي است) صحبت مي كرده اند و همگي از قوم آلتاي بوده اند و لذا اجداد و نياكان تركان بومي ايران به شمار مي آيند.


هخامنشيان آريائي با حمله به حكومت مادها كه از اقوام ترك بومي ايران بودند به قدرت رسيدند و پس از آنها اشكانيان كه از اقوام سكايي ترك بودند به زمامداري رسيدند.و سپس ساسانيان آريائي زمام امور را در دست گرفتند. در اين احوال خورشيد درخشان اسلام در شبه جزيره عربستان طلوع كرد و پيـامبـر گرامي اسـلام با نداي وحدت و توحيد به نشر دعوت الهي خـود پرداخت و در اين راستـا بود كه بـراي سران ممـالـك جـهـان آنروز نامه هايي نوشت كه آنها را به اسـلام دعوت نمـود كه خسرو پرويز شاه هوسران ساساني با بي ادبي نامه رسول خدا را پاره پاره كرد اما طولي نكشيد كه مسلمين سلسله ساساني را برانداختند و زمام امور را بدست گـرفتند. مردم ايران اعم از ترك و فارس و ... با طوع و رغبت به اسلام گرويدند و در گسترش اسلام كوشـيدند. تركـان آسياي مـركزي نيز گروه گروه دل به اسلام سپردند و بـه نشر آن همت گماردند و در اين مسير بـود كه گروههـايي از آنان وارد ايران شده و به برادران ترك خـود كه بومي ايران بودند پيوستند. از جمله اين تركان، ايل "بهارلـو" بود كه ما در ايـن نوشته برآنيم كه مختـصري از تاريخچه آنان را به خـوانندگان عزيز تقديم نمائيم.


قسمت دوم


در قسمت اول اين مقاله اشاره نموديم كه مردم شهر "باهار (بهار) واقع در استان همدان, از نژاد ايل ترك باهارلي (بهارلو) هستند و ايل باهارلي در اصل بخشي از ايل بزرگ بيگدلي است و ايل بيگدلي يكي از 24 ايل تركهاي اوغوز مي باشد كه اينك به توضيح اين مطلب پرداخته و نخست مطالبي در مورد ترك هاي اوغوز بيان مي كنيم: محقق نامي معاصر و ترك شناس شهير دكتر جواد هيئت در صفحه 113 كتاب ارزشمند "سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي" در مورد تركهاي اوغوز مي نويسد:


"اوغوزها كه اجداد تركان آسياي صغير ( تركيه ) و آذربايجان و عراق و تركمن ها را تشكيل ميدهند مهمترين اقوام ترك هستند و قبل از آنكه اسلام بياورند در شمال تركستان زندگي مي كردند . بطوري كه از منابع چيني و سنگ نوشته هاي اورخون معلوم مي شود، اوغوزها در فاصله قرون 8 ـ 7 ميلادي در مناطق جنگلي و كوهستاني "اوتوكن" (در سيبري) زندگي مي كردند. در منابع چيني از آنها به نام "هوگوت" ياد شده است و محمود كاشغري هم در ( كتاب خود به نام ) " ديوان لغات ترك " اوغوز و تركمن را يكي دانسته است . از نظر ريشه ي لغوي درباره ي اوغوز نظريات مختلفي ابزار شده است: اوغوز بمعني تيرها يا قبيله ها (اوق + اوز) يا "اوق لار" آمده (در تركي قديم "اوز" و "ايز" علامت جمع بوده است) همچنين آوغوز يا آغوز به معني اولين شيري است كه از پستان جانوران گرفته ميشود ......"اوغوزها" بعد از تشرف به دين اسلام با تشكيل بزرگترين امپراطوريها مانند امپراطوري سلاجقه و عثماني نقش مهمي در تاريخ ايفاء نموده اند. نام "اوغوز" ابتدا در يكي از سنگ نوشته هاي "يني سئي" به عنوان نام "ايل" ذكر شده است. در سنگ نوشته هاي اورخون كه مربوط به خاقانهاي "گوك تورك" در قرن هشتم ميلادي است از اوغوزها ياد شده است. در امپراطوري "گوگ تورك"، "اوغوزها"، قسمت مهم جامعه ترك را تشكيل مي دادند. در اينزمان "اوغوزها" در سواحل نهر "تولا" (شمال مغولستان كنوني) زندگي مي كردند و هم چنين قسمت اعظم لشكريان "ايستمي خان"، خاقان دولت غربي "گوگ تورك" را "اوغوزها" تشكيل مي دادند. بنظر مي رسد اوغوزهايي كه در قرن دهم ميلادي در سواحل رود "سيحون" زندگي مي كردند اولاد "اوغوز"هاي اخير باشند . از قرن دهم ميلادي اوغوزهاي ناحيه سيحون اسلام آوردند و از قرن يازدهم بطرف ايران و آسياي صغير سرازير شدند و از طرف مسلمانان به نام "تركمن" ناميده شدند بطوري كه بعد از دو قرن نام "ترك" و "تركمن" جاي "اوغوز" را گرفت . در سال 1035 ميلادي قسمتي از اوغوزها به "خراسان" آمدند و بعد از جنگ و جدال بالاخره "خراسان" را از "غزنويان" ( ترك هاي غزنوي ) گرفتند و دولت سلاجقه را تشكيل دادند. در راس آنها برادران "چاغري بيگ" و "طغرل بيگ" فرزندان "سلجوق" از قبيله "قينيق" يكي از 24 قبيله "اوغوزها" بودند. آنها در مدت كوتاهي بعد از فتح ايران به "آسياي صغير" حمله ور شدند و بعد از فتح "ملازگرد" (1071 ميلادي) در اندك مدتي قسمت عمده آسياي صغير را اشغال كردند و امپراطوري سلجوقي را تشكيل دادند .... در قرن يازدهم، دسته اي ديگر از اوغوزها از شمال "خزر" و "درياي سياه" به بالكان رفتند و در آنجا مستقر شدند. تركان كوچ نشين بر خلاف قبايل عرب و كرد به شكل "ايل" يعني: مجموعه ي قبيله ها زندگي مي كردند. "اوغوزها" به مجموعه قبايل خود كه از يك قوم بودند و سازمان مستقل سياسي را تشكيل مي دادند "ائل" يا "ايل" مي گفتند. در ميان ساير قبايل ترك به جاي "ايل"، "بودون" يا "اولوس" گفته مي شد.


ايل "اوغوز" از 24 قبيله يا "بوي " تشكيل مي شد كه هركدام مهر يا تمغاي مخصوص داشتند. هر شش قبيله داراي يك "اونقون" (توتم) بودند. "اونقون"ها، مرغان شكاري (عقاب و شاهين و باز و امثال آنها) بودند و در نظر تركان مقدس شمرده مي شدند و گوشتشان حرام بود. هر قبيله مهر خود را بر احشام و اسبهاي خود مي زدند.


هر "قبيله" يا "بوي" به چند "اوبا" يا "طايفه" (اويماق، يوروك) تقسيم مي شد رئيس ايل "يابقو" و رئيس قبيله "بيگ" ناميده مي شد. عنوان "بيگ" ارثي بود و "يابقو"ها از ميان "بيگ"ها انتخاب مي شدند. كلمه "ايل" بمرور زمان معني "كشور" را هم پيدا كرده است ولي در قديم به سرزمين ايل و قبيله و طايفه "يورد" گفته مي شد. "اوغوزها" ارتش و تشكيلات كشوري خود را به دو قسمت يمين و يسار تقسيم مي كردند، برخلاف "مغول"ها شاخه يا جناح راست مهمتر از شاخه چپ بوده است. شاخه راست را "بوز اوخ" (تير خاكستري)، شاخه چپ را "اوچ اوخ" (سه تير يا سه قبيله ) مي گفتند. اداره ايل و حكومت در دست "بوز اوخ"ها و علامت آنها كمان بود. علامت "اوچ اوخ" ها تير بود و به همين مناسبت "طغرل بيگ" وقتي وارد "نيشابور" شد (سال 1038 ميلادي) كماني به بازو و سه تير به كمر داشت كه نشانه فرمانروايي بر دو جناح "اوغوز" بوده است.... در "ديوان لغات الترك" و "جامع التواريخ" و "تاريخ آل سلجوق" اثر "علي يازيچي اوغلو" از قبايل و طوايف اوغوز مفصلاً ياد شده است. .... "ابوالغازي بهادرخان خيوه اي" در (كتابهاي) "شجره تراكمه" و "شجره ترك" ضمن شرح حال اوغوزان از 24 قبيله اوغوز نامبرده است از اين قرار: 1- قينيق (قبيله سلجوقيان) 2- قاييق 3- بايندر 4- ايوا (يا ييوا) 5- سالغور (يا سالور) 6- افشار 7- بيگدلي (زبان بيگ) 8- بوگدوز 9- بيات 10- يازقير 11- اينور (ياايمور) 12- قارابولوك 13- آلكابولوك 14- ايغدير 15- اورگير 16- توتيركا 17- اولايوندلوق 18- توگر 19- بچه نك 20- چووالدير 21- چپنــي 22- چـاروق 23- ياپرلي 24- قارقين .....(سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي - صفحه ي 113و بعد)


چنانكه گفته شد تركان "اوغوز" از جمله ايل "بيگدلي" (كه ايل باهارلي - بهارلو- هم در اين زمان جزو اين ايل بود) با فرماندهي طغرل بيگ و چاغري بيگ (نواده گان سلجوق خان) كه از ايل "قينيق" (يكي از 24 ايل تركان اوغوز) بودند در سال 1035 ميلادي به خراسان آمده و تركان "غزنوي" را كه از ايل "قارلوق" بودند شكست داده و در اندك مدتي امپراطوري عظيم و شكوهمند سلجوقيان را بنياد نهادند، امپراطوريي كه به گفته محقق و تركشناس روسي "بار تولد" در كتاب "تاريخ تركهاي آسيانه ميانه" قلمرو آن در سراسر آسياي اسلامي از مرزهاي قلمرو تركان "اويغور" در شرق تا كرانه هاي درياي مديترانه در غرب گسترده بود. در اين فتوحات تركان "اوغوز" در نواحي مختلف از جمله: آسياي صغير، بين النهرين، ايران و سوريه سكونت گزيده و با فرهنگ و تمدن درخشان خود جاني دوباره به تركان بومي ايران و .. بخشيدند و بزرگترين خدمات را در بسط اسلام و فرهنگ اسلامي- تركي در اقطار عالم انجام دادند و پس از زوال امپراطوري سلجوقي و تركان خوارزمشاهي امپراطوري با عظمت عثماني را بوجود آوردند (سلاطين عثماني از ايل قاييق= قايي يكي از 24 ايل تركان اوغوز بودند).


در زماني كه امير تيمور كوره كن (كوره كن درزبان تركي يعني داماد كه در فارسي گوركان تلفظ شده است. امير تيمور كوره كن خود از تركان ايل "بارلاس" بود ) به قصد توسعه امپراطوري خود به آسياي صغير لشگر كشيد ايل "بيگدلي" در نواحي آسياي صغير و شام (سوريه) سكونت داشت. با تسلط امير تيمور بر اين نواحي به صلاحديد وي بعضي از ايلات "اوغوز" از جمله ايل: "بيگدلي، افشار، قاجار، اينانلو، تكللو، استاجلو" به همراهي امير تيمور رهسپار موطن پيشين خود يعني تركستان شدند (سال 800 قمري) چرا كه به سبب روحيه سلحشوري و جانبازي تركان و مهاجرتهاي گوناگون از جمعيت آنان در تركستان (آسياي ميانه) كاسته شده بود . در طي اين مسير به هنگام گذر از ايران، با تقاضاي خواجه علي سياهپوش (840-794 ق) كه از اجداد "شاه اسماعيل صفوي" بود و در اين هنگام در "اردبيل" به ارشاد و تربيت نفوس مستعدان مشغول بود، امير تيمور به ايلات: " بيگدلي" و "افشار" و .. اجازه داد كه در ايران ساكن شوند و بدين ترتيب اين گروه از ايلات ترك به تركان بومي و باستاني ايران كه فرزندان تركهاي متمدن سومري و ايلامي و اورارتويي و مادي و لولوببي و ..... بودند , پيوستند.


در اين زمان بخشي از بيگدلي ها كه از شام (سوريه) برگشته بودند به "بيگدلي شاملي - شاملو- و بخشي از آنان كه از آسياي صغير (1) برگشته بودند به "بيگدلي روملو"مشهور شدند .


مدتي بعد بخشي از "بيگدلي هاي شاملو" از ايل خود (يعني از ايل بيگدلي شاملو) جدا شده و خودشان ايل مستقل و جداگانه اي را تشكيل دادند كه به جهت سكونت در منطقه "باهار"- بهار- (واقع در شمال غربي همدان) ايل "باهارلي"- بهارلو- ناميده شدند.


مرحوم آذر بيگدلي در كتاب ارجمند "آتشكده آذر" مي نويسد: براي مستمعان مخفي نماناد كه اصل اين سالك مسالك يكدلي (منظور خود مولف است) از دوده ي ستوده ي بيگدلي است و وجه تسميه اين طايفه به اين اسم، آنست كه: نسبت تمامي اين طايفه جليله، به بيگدلي خان پسر چهارم اولدوز خان پسري از شش پسر اوغوزخان مي رسد. "اوغوزخان" به چند واسطه از "ترك بن يافث ابن نوح (ع)" مخلّف شده، نظر به فطرت اصلي، در آغاز جواني، باني مباني سلطنت و جهانباني گشته، اسمش در ميان سلاطين به عدل و داد مذكور و از جانب جلادت به جمشيد ترك مشهور است و نسبت نسب سلاطين جم شوكت و خوانين فريدون فطرت طوايف اتراك، قاطبه، به آن پادشاه ذي جاه مي رسد... خلاصه، آباء و اجداد فقير (يعني مولف: آذر بيگدلي) از تركستان و به رياست و فرمانفرمايي قبيله خود و اتباع مي گذرانيد تا در زمان سلطان محمود غزنوي (جلوس 389 هـ ق/997 ميلادي) يا در آشوب خروج چنگيزي، با جمعي از ساير طوايف تركستان به ايران آمده و بعضي در آن مملكت ساكن و برخي در خدمت "آبا" (منظور آباقاخان فرزند هولاكوخان مغول) بل اتوقف به ديار شام (سوريه فعلي) رفته و در آنجا رحل اقامت گسترده و تا زمان تيموري هنگامي كه امير جهانگير (يعني امير تيمور كوره كن يا گوركان) به فتح آن ديار پرداخته و نسبت آن گروه را شناخته، نظر به اهليت و همزباني و از كمال مهرباني، همگي را به عزم سكناي تركستان كه موطن اصلي ايشان بوده، از ديار شام كوچانيده به ايران آورده و بعد از وصول به اردبيل و حصول شرف خدمت سلطان علي سياهپوش صفوي، روساي آن قوم، آن حضرت (يعني: سلطان علي سياهپوش صفوي) را شفيع كرده و به شفاعت آن سلطان عالم معني، از رفاقت اردوي تيموري فراغت جسته، به موكب آن ديار، حوصلت يافته، دست ارادت به آن والي ديار ارشاد داده، در سلك مريدان راسخ العقيده مي زيستند .. غرض، آنچه از اين طايفه از مملكت شام مراجعت كرده اند: "بيگدلي شاملو" خوانده مي شوند و آنچه در ايران يا در تركستان بوده و به شام نرفته اند: بيگدلي (بوده) اما شاملو نيستند ... . (2)


در كتاب" مردم شناسي ايران "تاليف "هنري فيلا "آمده است: شاملوها كه سوريه اي هستند و در قرن چهاردهم ميلادي توسط تيمور از سوريه ـ كه پس از حمله چنگيز به آنجا مهاجرت كرده بودند ـ به ايران عودت داده شدند، اكنون يكي از شعب ايلات "شاه سِوَن" (شاه سئون كلمه اي تركي است به معناي دوستدار شاه) محسوب مي شوند و بعضي از آنها قبيله اي جداگانه شده اند بنام "بهارلو". قبيله بهارلو در اصل شعبه اي از قبيله "شاملو" است و همينكه "شاملوها" يكپارچگي خود را از دست دادند قبيله اي جداگانه تشكيل دادند و تعداد آنها اكنون در حدود 2500 (دو هزار و پانصد) خانوار است كه نيمي در "آذربايجان" سكني دارند ... . (3)


محقق ديگر به نام "ليدي شيل" (LADY SHEIL) "بيگدلي هاي شاهسئون" را به دو قسمت "شاملو" و "بهارلو" تقسيم كرده و مي نويسد: در اين زمان بخشي "شاملو" و"شاهسئون " و بخشي ديگر "بهارلو" ناميده مي شوند و نيمي از بهارلو در (استانِ) فارس و ( استانِ ) همدان (منطقه بهار) و نيمي ديگر در "آذربايجان" زندگي مي كنند . "علي قلي خان بختياري" در كتاب خودش به نام "تاريخ بختياري "مي نويسد: وقتي قبائل تاتار (منظور قبايل ترك است) در اطراف عالم به انحاء عديده متفرق شدند، جمعي از آنها در بلاد "شام" يا خود به ايران رفته اند يا ايشان را كوچ داده فرستاده اند. چنانكه ايل "شاملو" امروز شايد بزرگتر و پرجمعيت تر از جميع ايلاتي است كه نژاد از "ترك" دارند.. "قراگوزلو" و "بهارلو" و بسياري از طوايف ديگر، شعبه هاي ايل شاملو هستند و امير تيمور گوركان آنها را از "شام" (سوريه فعلي )به ايران برد. (4)


دانشمند ديگري به نام "هوتوم شيندلر" در خصوص اين كه "باهارلي"ها- بهارلوها- اصلشان از ايل بيگدلي شاملو است مي گويد: در اين زمان بخشي از "شاملو" جزء "شاه سون" و بخش ديگر كه "بهارلو" ناميده مي شدند و ايل مجزايي بشمار مي رفتند , 2500 خانوار داشتند. در فرهنگ معين جلد اعلام، ذيل عنوان "بهارلو" آمده است: با بلوك بهار نزديك همدان مربوط است، يكي از ايلات ترك ... .


پروفسور غلامحسين بيگدلي در كتاب "تاريخ بيگدلي ـ شاملو" مي نويسد: ايل بهارلو با آنكه خود شاخه اي از ايل كهنسال و ديرپاي بيگدلي و از اعقاب "اوغوزخان" مي باشد، در ضمن در طي تاريخ، خود نيز به مرور زمان و گذشت ايام، شاخه هايي به وجود آورده و شعبي ايجاد نموده است.


پروفسور غلامحسين بيگدلي در همان كتاب تصريح مي كند كه: از خلال نوشته هاي مورخين، اين مسئله مشخص مي گردد كه "بهارلو" هم از اقوام ترك اوغوز و از تيره و اويماق "بيگدلي" ها بوده و مي باشند.


بنابراين با توجه به متون و اسناد موثق تاريخي مشخص است كه: تركان "اغوز" مركب از بيست و چهار ايل بودند كه ايل بيگدلي يكي از اين بيست و چهار ايل اوغوز بود. "بيگدلي" هايي كه "شام" (سوريه) به ايران برگشتند به "بيگدلي شاملو" يا مطلق "شاملو" معروف شدند. سپس ايل "شاملو" تقسيم شد: يك بخش آن با ايل "شاهسون" متحد شدند اما بخش ديگر خود ايل مستقل و جداگانهاي تشكيل دادند كه به ايل "بهارلو" معروف شد . شاعري به فارسي در اين زمينه چنين سروده است: (5)
زلفت به، شكن، دل سيه و منصور است
ابروت قليجه اي به خود مغرور است
رخساره "بهارلو"، "قراگوزلو" چشم
در تيره ي "شاملو" خطت مشهور است


قسمت سوم


گفتيم كه ايل ترك باهارلي (بهارلو) به هنگامي كه در آسياي صغير و شمال شام (سوريه) اقامت گزيده بود جزو ايل ترك بيگدلي به شمار آمده و هنوز هويت مستقل ايلي نداشت. پس از اينكه ايل بيگدلي به همراه چند ايل ترك ديگر از جمله: ايل قاجار، ايل افشار و ...توسط امير تيمور كوره كن در سال 800 هجري قمري از آن مناطق كوچانده شدند و نهايتاً در مناطق مختلف ايران سكونت گزيدند، ايل بيگدلي شاملو (يعني بيگدلي هائي كه قبلاً ساكن شام ـ سوريه ـ بودند در مقابل بيگدلي روملو يعني بيگدلي هائي كه قبلاً ساكن آسياي صغير و روم بودند) به شعباتي تقسيم شد. شعبه اي از ايل ترك بيگدلي شاملو كه در منطقه باهار (بهار) واقع در استان همدان سكونت نمود از آن هنگام به ايل باهارلي (بهارلو) معروف و مشهور شد. و اين شعر فارسي به همين مطلب اشاره دارد :
زلفت به، شكن، دل سيه و منصور است
ابروت قليجه اي به خود مغرور است
رخساره "بهارلو"، "قراگوزلو" چشم
در تيره ي "شاملو" خطت مشهور است


البته در اين زمان اين سكونت به صورت ييلاق ـ قشلاق بود و ناحيه "بهار" ييلاق ايل باهارلي بود و قشلاق آن كردستان بود . در واقع منطقه وسيعي از استانهاي همدان و كردستان تحت تسلط ايل ترك باهارلي بود .تنها بعدها بود كه بخشي از ايل باهارلي (بهارلو) از حالت كوچ نشيني خارج و در منطقه و قلعه بهار ساكن شده. و شهر "بهار" را بوجود آورند. قبل از آمدن بهارلوها به منطقه بهار، اين سرزمين حاصلخيز و پر آب مورد توجه ساير تركان بوده است. دايره المعارف تشيع (تهران ـ 1368ـ چاپ نخست جلد سوم) ذيل ماده "بهار" آورده است:


بهار: شهر. مركز بخش بهار يا سيمينه رود شهرستان همدان (1) .... شهر بهار در دوره ي اسلامي مرج (يا مرغزار) قراتكين (2) نام داشت .... در دوره ي اخير سلجوقي كه همدان تختگاه ييلاقي سلاطين اين دودمان بود "بهار" بواسطه ي مراتع پهناوري كه داشت، اهميت فراواني يافت و پادگان سلجوقي در آنجا مستقر گرديد. سليمان شاه سلجوقي (متوفي 556 ق) بهار را تختگاه خود برگزيد و بارها در اينجا ميان شاهزادگان و امراي مختلف سلجوقي مصاف رفته است. (بهار) در اوايل قرن هفتم هجري در دست تركمنان "ايوا" يي و پايتخت سركرده ي ايشان "شهاب الدين سليمان شاه بن برجم ايوايي" بوده است ... . بنابراين مشخص است كه پيش از ورود ايل بهارلو به منطقه "بهار" اين منطقه محل آمد و شد ايلات ديگر ترك بوده و نيز بعضي از سلاطين ترك "بهار" را به عنوان تختگاه خود قرار داده بودند اما با توجه به ماهيت نظام ايلي و قبيله اي اين نكته مشخص است كه بهنگام آمدن ايل بهارلو به ناحيه "بهار"، ايل ديگري آنجا نبوده و يا اگر بوده با ورود بهارلوها از "بهار" اجبارا يا اختيارا كوچ و جاي خود را به بهارلوها داده اند.


در بعضي منابع آمده است كه ايل باهارلي (بهارلو) نام خود را به منطقه و شهر "باهار" (واقع در استان همدان) داده است. دايره المعارف تشيع در ماده "بهار" آورده است: "شهر. مركز بخش بهار يا سيمينه رود شهرستان همدان .... در 800 قمري امير تيمور عده اي از ايلات شام و آسياي صغير از جمله ايل بهارلو را كه نام خود را به "بهار" داده به اينجا كوچانيده"


اما به عقيده برخي ديگر از محققين، علت اينكه ايل باهارلي (بهارلو) به اين نام مشهور و معروف شد اين است كه اين ايل در منطقه و قلعه "باهار" (بهار) ساكن گرديد يعني منطقه و قلعه "بهار" نام خود را به اين ايل ترك داد. چنانكه پروفسور فاروق سومر محقق و تركشناس نامي تركيه در كتاب خود به نام "قراقويونلوها" (جلد اول ـ ترجمه ي دكتر وهاب ولي ـ ناشر: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ـ 1369 شمسي) در صفحه 27 مينويسد: " بهارلو: ..... نام اين طايفه به طوري كه "مينورسكي" بيان كرده است از نام "قلعه باهار (بهار)" واقع در (استان) همدان گرفته شده است. چون همانگونه كه قبلاَ نيز اشاره شد، سرزمين اين طايفه (منظور ايل باهارلي است)، منطقه همدان بود ......" از ميان دو نظر مذكور، عقيده ي دوم با اطلاعات و مدارك تاريخي سازگارتر به نظر مي رسد چرا كه همانطوري كه قبلاً بيان شد ايل باهارلي (بهارلو) اصلاً از ايل "بيگدلي شاملو" بود و تنها پس از اينكه در پي مراجعت از آسياي صغير و شمال شام (سوريه) در منطقه و قلعه ي "بهار" ساكن شد به "ايل باهارلي" معروف شد و بر همين اساس است كه به گفته پروفسور سومر" ... موجوديت طايفه ي بهارلو با اطلاعاتي كه در حال حاضر داريم، از دوره جهانشاه (سلطان قره قويونلوها) به بعد مشاهده مي شود. چرا كه پيش از آن ايل باهارلي (بهارلو) از ايل مادر (يعني: ايل بيگدلي شاملو) جدا نشده بود. روشن است كه در گفته پروفسور سومر، قيد (.... از دوره ي جهانشاه به بعد ....) صرفاً ناظر به انعكاس نام و فعاليتهاي ايل بهارلو در اسناد و كتب تاريخي از دوره جهانشاه به بعد است و لذا به معني اين نيست كه موجوديت ايل و طايفه باهارلي ( بهارلو) در عالم واقع از دوره ي جهانشاه به بعد ايجاد شده باشد بلكه ايل باهارلي (بهارلو) اندكي پس از آمدن از آسياي صغير و شمال شام (سوريه) از ايل مادر (يعني ايل بيگدلي شاملو) جدا شده و به جهت استقرار در منطقه و قلعه باهار (بهار) به ايل باهارلي (بهارلو) معروف شد .


ورود باهارلي ها به اتحاديه قراقويونلو و به دست گرفتن زمام قدرت دراين اتحاديه:


با توجه به موانع و مشكلات و از جمله كمبود منابع در دسترس، هنوز براي من مشخص نشده است كه ايل بهارلو از چه تاريخي به اتحاديه قراقويونلوها ملحق گرديده بوده است، گرچه در حال حاضر عقيده دارم كه اين امر پس از استقرار بهارلو در قلعه و منطقه بهار بوده است.


قراقويونلوها (يا قاراقويونلو يا قره قويونلوها) چه كساني بودند؟
ابتدا بايد متذكر شد كه دو عنوان وجود دارد:
يكي ـ ايل قراقويونلو
دوم ـ اتحاديه قراقويونلو.


توضيح اينكه: ايل قراقويونلو، ايل تركي بود كه در "آناتولي" تركيه سكونت داشت و رياست اين ايل در دست يكي از طوايف اين ايل به نام طايفه بارانلي بوده است. "ايلَ" قراقويونلو در طي فعاليتهاي سياسي كه انجام مي داد توانست حمايت و همكاري چندين ايل ديگر ترك (= تركمن) را جلب كند.


ايل قراقويونلو و اين ايلات ترك (كه نامشان در زير خواهد آمد) با اتحاد با يكديگر توانستند فدارسيون و اتحاديه اي ايجاد نمايند و چون "ايل" قراقويونلو هسته مركزي اين اتحاديه به حساب مي آمد لذا اين فدراسيون و اتحاديه هم به نام "اتحاديه" قراقويونلو مشهور و معروف شد. ايلاتي كه در اين اتحاديه ترك عضو بودند عبارتند از:


1- خود "ايل" قراقويونلو
2- ايل سعدلي
3- ايل باهارلي ( بهارلو)
4- ايل دوخارلي
5- ايل قرامانلي
6- ايل آلپاووت (آلپاووت= آلپاغوت)
7- ايل چكرلي (جاكرلو)
8- ايل آيين لي
9- ايل حاجيلي (حاجيلو)
10- ايل آغاجري (آغاج اري)
11- ايل دوگر
12- ايل بيرملي (بيرملو)


تركان باهارلي (بهارلو) از گذشته هاي دور به شجاعت و تهوّر و جنگ آوري و دليري مشهور بوده و هستند و هم اكنون نيز اين خصايل ذاتي از ويژگي هاي نيك اخلاقي مردم ترك شهر باهار واقع در استان همدان و نيز "باهارلي هاي ساكن استان فارس است كه به عنوان "ايل باهارلي (بهارلو)" يكي از پنج ايل عضو "ايلات خمسه" به شمار مي آيد.


باهارلي ها با ورود به اتحاديه قراقويونلو، نقش مؤثري در تحولات سياسي و اجتماعي منطقه بازي نموده و توانستند اساسي ترين نقشها را در اين اتحاديه از آن خود نمايند و به خوبي نيز از عهده آن بر آيند. تمامي مورخين معتقدند كه ايل باهارلي يكي از دو ركن اساسي اتحاديه و امپراطوري قراقويونلو بوده است. از جمله مورخ و محقق شهير پروفسور سومر در كتاب " قراقويونلوها " صفحه 27 در اين زمينه مي نويسد: بهارلو يكي ديگر از طوايفي بود كه تكيه گاه اصلي قراقويونلوها را تشكيل مي داد...... امراي بهارلو، با ازدواج با دختران قراقويونلوها (= "ايل" قراقويونلو) و يا دادن دختر به آنان با آنها طريق خويشاوندي مي پيمودند و بدين ترتيب از مهمترين امراي اين قبيله (= "اتحاديه" قراقويونلو) شدند.


همچنين پروفسور سومر در كتاب ديگرش به نام "نقش تركان آناطولي در تشكيل و توسعه دولت صفوي" (ترجمه دكتر اشراقي و دكتر امامي، نشر گستره، ص 156 ) مي نويسد: "استاجلو" و "شاملو" براي دولت صفوي نقشي مانند ايلات "جلاير" و "سولدوز" براي ايلخانان، ايلات "بهارلو" و "سعدلو" براي (اتحاديه) قراقويونلوها و ايلات "موصل لو" و "پرناك" براي آق قويونلوها داشتند. در واقع بقاي دولت صفوي بستگي به وجود اين دو ايل داشت....


اين اظهار نظر نشان مي دهد كه ايل "باهارلي" داراي چنان اهميت و موقعيت اساسي در اتحاديه قراقويونلوها بوده است كه همان طوري كه بقاي دولت صفوي بستگي به وجود دو ايل "استاجلو" و "شاملو" داشته است، بقاي دولت قراقويونلو هم بستگي به وجود دو ايل "باهارلي" و "سعدلي" داشته است.


دايره المعارف تشيع (تهران ـ 1368 ـ چاپ نخست ـ جلد دوم ـ صفحه 644) ذيل ماده "ايلات و عشاير" آورده است:


... بسياري از اين قبايل نو رسيده، با طوايفي كه پيشتر به ايران آمده بودند، خويشاوندي داشتند، مانند: طايفه (ترك) "افشار" كه بخشي از آن در زمان سلاجقه مهاجرت كرده بودند و بخشي در زمان هلاكو خان به ايران آمد و ايل (ترك) بهارلو كه بخشي در زمان سلجوقيان و بخش ديگر در زمان مغول آمدند و بعدها مدتي رياست "اتحاديه قراقويونلو" را به دست گرفتند...


"منجم باشي" (متوفي 1113 قمري) از بزرگترين مورخان ترك، در كتاب ارزشمندش به نام "جامع الدول" در مورد موقعيت و نقش اساسي تركان بهارلو در اتحاديه قراقويونلو مي نويسد:


... فمن جمله قبائل التركمان الذين كانوا يسكنون حوالي آذربايجان قبيله قره قويونلو و لها عشاير عديده و اعظمها اعتباراً عندهم هي عشيره بهارلو و كان امير القبيله و رئيسها منها لا محاله يعني: از جمله قبائل تركمان (= تركمن = ترك) كه در اطراف و اكناف آذربايجان سكونت نموده بودند قبيله قره قويونلو بود كه از ايلات و عشاير متعددي تشكيل شده بوده و از ميان آنها ايل و عشيره بهارلو از لحاظ اعتبار و شأن و مقام از همه ايشان برتر و بالاتر بوده و امير و رئيس قبيله (= اتحاديه قراقويونلو) بدون ترديد از ايل بهارلو انتخاب مي شده است. (4)


"البته پروفسور فاروق سومر معتقد است كه: گرچه امراي بهارلو از مهمترين امراي اتحاديه قراقويونلو بودند اما نظر منجم باشي مبني بر اينكه امراي قراقويونلو، از ميان ايل بهارلو، انتخاب مي شده اند، اشتباه بوده و چنين برداشتي حتماً از اشتباه گرفتن نام "بارانلو به جاي بهارلو" ناشي شده است." لكن پروفسور سومر حداقل در اين اظهار نظر، دليل محكمي براي رد نظر منجم باشي اقامه و ارائه ننموده است. با اين حال در اينكه ايل ترك باهارلي يكي از دو ركن اساسي اتحاديه قراقويونلو بوده و امراي باهارلي هم از مهمترين امراي اتحاديه مزبور بوده اند بين مورخين و محققين اختلافي نيست كه پيش تر به اقوال بعضي از آنها اشاره نموديم.

· زيرنویس ها :

1) آسیای صغیر یعنی منطقه ی آناتولی ترکیه که روم هم به آن اطلاق می شد
2) آتشکده ی آذر- نشر کتاب – تهران 1377 – صفحه ی 353
3)مردم شناسی ایران – هنری فیلا – ترجمه ی دکتر عبدالله فریار – انتشارات کتابخانه ی ابن سینا – تهران 1343 – صفحه 132
4) تاریخ بختیاری – علیقلی خان بختیاری - سردار اسعد- انتشارات یساولی فرهنگسرا 1361– تهران
5) به نقل از کتاب " تاریخ بیگدلی – شاملو " – جلد اول – تالیف پروفسور غلامحسین بیگدلی صفحه 353
6) اکنون شهر "بهار" ( باهار ) مرکز شهرستان " بهار " در استان همدان است
7) قراتکین : نام یکی از شاهزادگان سلجوقی که به سال 308 هجری قمری حکومت میکرد
8) "قراقویونلوها" – جلد اول - پروفسور فاروق سومر- ترجمه ی دکتر وهاب ولی- موسسه ی مطالعات تحقیقات فرهنگی – تهران 1369– صفحه ی 42 – شماره ی 34


Share/Bookmark

1 Comments:

Blogger Persian Magi said...

مجيد خان

و خدا ميداند که قبل از آن همه ايرانيان که بوده اند.
من با نويسنده اين مقاله در اينکه ترکها قبل از اسلام که بودند موافقت کامل ندارم. شايد همان سکاها بوده اند.
اما آنچه که مسلم است اينستکه قوم ترک بيش از هزار سال است که به ايران حکومت رانده اند و در ساخت و پيشبرد عظمت تاريخي ايران نقش بسزائي داشته اند. ايران در دوران سلجوقيان ترک اگر نه بيش از دوران هخامنشيان به همان اندازه ابهت و عظمت داشت و تمدن ايران و بلکه جهان مديون بغداد آن روز است که تحت نظر سلجوقيان به اوج خود رسيد.
انصاف بده و دور از تبليغات بي ريشه و مايه نژاد پرستاني که همساز با هيتلر نژاد آريائي را برتر ميدانند کمي به واقعيات تاريخ بنگر. تو خود از کجا ميداني که هيچ کدام از اجداد خودت ترک نبوده باشد؟ اگر ايراني هستي احتمال بسيار دارد که خون ترکي در رگهايت در جريان دارد.

6:57 PM  

Post a Comment

<< Home