دشت بيات
حقوردى ناصرى
دشت بيات
بنظر مىرسد كه تركهاى ساكن منطقه و اطراف همدان از اعقاب سلاجقه باشند كه از دير باز در اين مناطق ساكن شدهاند و لهجه آنها نيز با لهجه تركى استامبولى قرابت بيشترى دارد تا تركى آذربايجانى يا شاهسونى.
در شماره 17 مجله بخارا، مقالهاى تحت عنوان «دشت بيات» به قلم محقق ارجمند آقاى دكتر منوچهر ستوده چاپ شده است كه متأسفانه و برخلاف انتظار واجد برخى اطلاعات غلط و كاستيهاى نامنتظر است. اينكه گفتم برخلاف انتظار، به اين دليل است كه نويسنده محترم به دقت نظر و تحقيق كافى و عالمانه مشهور مىباشد و نوشتههاى تحقيقى ايشان براى اهل فن حجت دارد. اين بنده كه زاده دشت بيات است، و حب وطن دارد با اشتياق مقاله مزبور را دوبار خواندم به اين نيت كه مسقط الرأس خود را از نظرگاه محققى شايسته بهتر بشناسم. اما اين اميدوارى بهيأس تبديل شد. اغلاط غيرقابل اغماض و كاستىهايى كه برازنده محققى چون ايشان نبود، در آن يافتم. دريغ آمدم كه برخى از آن موارد را متذكر نشوم باشد كه براى علاقمندان مفيد افتد و كسانى كه قصد تحقيق در آن خطه را داشته باشند آن مقاله را تنها مرجع معتبر نشناسند.
1 ـ نوشتهاند كه «جاده قزوين به همدان از وسط اين دشت مىگذرد» به ضرس قاطع اشتباهاست. چون جاده ياد شده از رزن در غرب دشت بيات مىگذرد و ارتباطى به اين دشت ندارد. و آن جادهاى كه در قسمتى از مسير خود از ميان اين دشت مىگذرد جادهاى است كه از جاده ساوهـ همدان در نوبران منشعب شده و در انتها ـ در رزن ـ به جاده قزوين ـ همدان مىپيوندد. و اين جاده كه سالها پيش شوسه بود در چند سال اخير تعمير و اسفالت شد.
2 ـ نوشتهاند كه «دشت بيات از طرف جنوب به قراچاى منتهى ميشود كه سامان تفرش در اين دشت است» اين جمله معناى محصلى ندارد يا حداقل اين بنده معناى آن را نفهميد و معلوم نشد منظور ايشان چه بوده و چه ارتباطى بين تفرش و دشت بيات وجود دارد. آيا منظور ايشان از قرهچاى، رودخانه قرهچاى است يا روستاى قرهچاى كه در نزديكى ساوه و در كنار جاده ساوه به سلفچگان واقع شده است. بنا به اصطلاح علامه قزوينى «ظن متأخم به يقين» آن است كه جمله مزبور دچار غلط چاپى شده باشد.
3 ـ نوشتهاند كه «اين دشت از شمال به دهكدههاى سامان و قرمزين و قارلوق مىرسد و پس از اين دهكدهها به چهار صد مىرسد كه جزء خرقان است» تكميلاً بايستى عرض شود كه در شمال اين دشت علاوه بر دهكدههاى نامبرده شده، دهكدههاى آقداش، شاهباغى و قلعه گزل دره واقع است و پس از آنها دهكدههاى چهار حد و داغ كندى است كه جزء خرقان است.
4 ـ نوشتهاند كه «اخيراً در دشت گزل كه «قسمتى از دشت بيات است، چاههاى عميق زدهاندو الخ» اين عبارت بدواً موهم اين تصور است كه تنها در بخشى از دشت بيات بنام گزل چاههاى عميق زدهاند. در حالى كه 60 ـ 50 سال پيش در اكثر نقاط دشت بيات به قصد كشت مكانيزه چاههاى عميق حفر و مورد بهرهبردارى واقع شده مانند چاههاى گلازر، قهرآباد، خان آباد و بايخان. كه متأسفانه اين چاهها ضمن بركاتى كه داشته موجبات خشك شدن يا كم آب شدن قنواتى كه قرنها مورد استفاده روستاييان بوده را فراهم ساختهاند و با ايجاد كشاورزى مكانيزه نياز به كارگران كشاورزى كاهش يافته و اكثر روستاييان و به ويژه جوانان راه شهرها را پيش گرفتند تا به معضلات شهرها بيفزايند. و برخى از روستاهاى منطقه بالمره خالى از سكنه و متروك شدهاند. (بسط سخن در اين مورد مجالى ديگر مىطلبد و در تعهد نوشته حاضر نيست.)
5 ـ دهى در دشت بيات است كه اهالى آن را «كوله بَر» نامند. اما در اداره ثبت و در مكاتبات ادارى «كره بر» گويند و نويسند. اما در مقاله آقاى دكتر ستوده «گُتره بر» ضبط شده است. بدون آنكه مرجع آن ذكر شود يا وجه تسميه آن بيان گردد. در اصطلاح اهل محل مىگويند كه چون قنات اين ده بسيار پرآب بوده بطورى كه كره اسب يا كره خرى را در خود غلطانيده است موسوم به كره بر شد. اما اين بنده كه سالها اين قنات جالب و زيبا را كه آب بسيار گوارايى دارد، ديده است. بعيد مىداند كه اين وجه تسميه درست باشد و اين كاريز داراى خيابان قدرتى بوده باشد. از اينرو گاهى مىانديشم كه تلفظ اهالى كه كوله بر مىگويند صحيح است و نه كره بر اراده جايتها و گتره برى كه آقاى دكتر ستوده وضع كرده بدون آنكه براى آن مرجعى ذكر كنند.
6 ـ روستايى در دشت بيات وجود دارد بنام خان آباد كه همسايگى كره بر ـ مقصودآباد ـخانقاه و چايفخره واقع شده در مقاله موصوف «خان ـ آباد» قيد شده كه معلوم نشد خط تيره اين وسط چه صيغهاى است و شايد از افزودنيهاى حروفچين باشد.
7 ـ نوشتهاند كه «كردهاى كرمانشاهى از قديم براى چراندن گلههاى خود به گزل دره مىآمدند» اين فقره نيز اشتباه است و مأخذ صحيحى ندارد زيرا: اولاً يا بعد مسافتى كه بين كرمانشاه و منطقه مورد بحث وجود دارد اين موضوع مستعبد بنظر مىرسد و ثانياً كردهايى كه بااحشام خود به اين منطقه مىآمدند و مىآيند كردهاى ساكن در روستاى قرهچاى ـ دهى در 10كيلومترى ساوه و در كناره جاده ساوه سلفچگان ـ مىباشند كه هر تابستان را از گرماى طاقتفرساى ساوه و جهت چراندن گلههاى خود به اين منطقه به ييلاق مىآيند و در چند سالهاخير با خريدن اراضى كشاورزى علاوه بر دامدارى به كشاورزى نيز اشتغال دارند.
8 ـ در نزديكى غرقآباد. دهى است بنام كهك ـ بالوقلو كه در مقاله «بالاغلو» ذكر شده كه اشتباه است چون به زبان تركى ماهى را بالوق گويند و نه بالاغ.
9 ـ نوشتهاند كه «زبان ساكن دشت، تركى است. اين مردم ترك زبان، شاهسون ايلياتى هستند كه در اينجا سكونت داده شدهاند» اين سخن بالمره اشتباه است و خوشبختانه آقاى دكتر ستوده منبع اين اطلاع را نام بردهاند. و بنابراين مسئوليت اين اظهار نظر غلط را نمىتوان منتسب به ايشان كرد جز اينكه بگوئيم از اين محقق توانا انتظار نمىرود كه با استقراء ناقص و آنهم بر پايه اظهارات يك فرد بدون بررسى مطلبى را ذكر نمايند كه موجب گمراهى خواننده بشود و از ارزش نوشتههاى ايشان كه حجيت دارد كاسته گردد. گفتنى است كه تركهاى ساكن منطقه هيچگونه شباهتى به تركهاى شاهسون ايلياتى كه معروف به ايل بغدادى هستند ندارند و از نظر لهجه و ساير خصوصيات كاملاً متفاوتند. و شاهسونهاى بغدادى كه به تيرههاى مختلف مانند قرترلو، ساتلو، سولدوز، يارجانلو و... تقسيم مىشوند عمدتاً در حوالى بين ساوه و قم پراكندهاند. كه برخى از آنها در تابستانها براى ييلاق با احشام خود به دشت بيات بالاخص منطقه پش بولاق، مهتر آباد، بايخان و چالغخره مىآمدند و زمستانها را به يورت خود باز مىگشتند. و هيچگاه در اين منطقه ساكن نشدهاند. و بنظر مىرسد كه تركهاى ساكن منطقه و اطراف همدان از اعقاب سلاجقه باشند كه از دير باز در اين مناطق ساكن شدهاند و لهجه آنها نيز با لهجه تركى استنامبولى قرابت بيشترى دارد تا تركى آذربايجانى يا شاهسونى.
10 ـ نوشتهاند كه جاده قزوين به همدان، اراضى آقاى بهرامى را به دو قسمت كرده بود. قسمت شمالى شامل 1500 هكتار و قسمت جنوبى شامل 2000 هكتار است.» علاوه بر اينكه جاده مورد بحث، بشرح پيش گفته، جاده قزوين به همدان نيست اصولاً ارقام نوشته شده دور از ذهن بنظر مىرسد و در تناقض با ارقامى است كه كمى بقدر نوشته شده است كه «اراضى نامبرده130 هكتار كشت آبى است و 200 هكتار اراضى ديم» پس بقيه اراضى 3500 هكتارى كجا رفت؟ و زير چه كشتى قرار دارد؟ اين تناقض ناشى از چيست؟ آيا درست است كه آقاى دكتر را به اين اندازه بىدقت بدانم؟ اين تصور را به خود راه نمىدهم. چون آثار ديگر ايشان را كه مشحون از دقت نظر و عالمانه و محققانه است خواندهام و لذت بردهام بنابر اين خود را باين راضى مىكنم كه همانطور كه خود نوشتهاند بدعوت كسى به مهمانى به آن ديار نرفته است و لابد قصد تحقيق و تفحص نداشته و حتى اشتياق ديدن چشمهاى را كه نوشته آب آن را به جاى نفت در چراغ مىريزند نداشته است كه ببينيد آيا اين مطلب به اين مهمى صحت دارد يا خير؟
در نتيجه مقالهاى نوشته و در بخارا چاپ كرده كه برخى اشتباهات آن نوشته شد. و به جاست كه علاقمندان به اين مقاله ايشان سنديت تأمل نباشند و به قول فرنگيها از آن «فاكت» نياورند. و دست آخر اينكه اين انتقادات ذرهاى به مقام شامخ استادى ايشان خدشهاى وارد نمىسازد. و كاش استاد فرصت مىيافتند و چند روزى در فصل بهار يا تابستان ضمن لذت بردن از هواى پاك و ييلاقى منطقه، تحقيقى جامع بويژه در خصوص امامزادهها و قلاع قديمى كوهستانى مانند قلعه صلصال يا سلسال مىفرمودند و علاقمندان را خوشنود مىساختند. و السلام.
1 Comments:
ndباعرض سلام خدمت آقاي ناصري.من به دنبال سرچِ "شاهسون+يارجانلو"در گوگل به بلاگ شما برخوردم.متنتان بسيار شيوا و ادبي بود و البته نشان از آگاهي و مطالعه شما در زمينه تاريخ و جغرافياي محل سكونتتان داشت. خواهشمندم اطلاعاتي تاريخي را در باره ايل شاهسون ساكن در اطراف ساوه در اختيار من قراردهيد.با تشكر از شما.حجت اسكندريساكن ساوه از طايفه يارجانلو
hojjat_e_s@yahoo.com
Post a Comment
<< Home