Friday, April 08, 2005

دشت بيات



حق‏وردى ناصرى‏

دشت بيات

بنظر مى‏رسد كه تركهاى ساكن منطقه و اطراف همدان از اعقاب ‏سلاجقه باشند كه از دير باز در اين مناطق ساكن شده‏اند و لهجه آنها نيز با لهجه تركى استامبولى ‏قرابت بيشترى دارد تا تركى آذربايجانى يا شاهسونى.

در شماره 17 مجله بخارا، مقاله‏اى تحت عنوان «دشت بيات» به قلم محقق ارجمند آقاى ‏دكتر منوچهر ستوده چاپ شده است كه متأسفانه و برخلاف انتظار واجد برخى اطلاعات غلط و كاستيهاى نامنتظر است. اينكه گفتم برخلاف انتظار، به اين دليل است كه نويسنده محترم به دقت‏ نظر و تحقيق كافى و عالمانه مشهور مى‏باشد و نوشته‏هاى تحقيقى ايشان براى اهل فن حجت ‏دارد. اين بنده كه زاده دشت بيات است، و حب وطن دارد با اشتياق مقاله مزبور را دوبار خواندم‏ به اين نيت كه مسقط الرأس خود را از نظرگاه محققى شايسته بهتر بشناسم. اما اين اميدوارى به‏يأس تبديل شد. اغلاط غيرقابل اغماض و كاستى‏هايى كه برازنده محققى چون ايشان نبود، در آن يافتم. دريغ آمدم كه برخى از آن موارد را متذكر نشوم باشد كه براى علاقمندان مفيد افتد و كسانى كه قصد تحقيق در آن خطه را داشته باشند آن مقاله را تنها مرجع معتبر نشناسند.

1 ـ نوشته‏اند كه «جاده قزوين به همدان از وسط اين دشت مى‏گذرد» به ضرس قاطع اشتباه‏است. چون جاده ياد شده از رزن در غرب دشت بيات مى‏گذرد و ارتباطى به اين دشت ندارد. و آن جاده‏اى كه در قسمتى از مسير خود از ميان اين دشت مى‏گذرد جاده‏اى است كه از جاده ساوهـ همدان در نوبران منشعب شده و در انتها ـ در رزن ـ به جاده قزوين ـ همدان مى‏پيوندد. و اين ‏جاده كه سالها پيش شوسه بود در چند سال اخير تعمير و اسفالت شد.

2 ـ نوشته‏اند كه «دشت بيات از طرف جنوب به قراچاى منتهى ميشود كه سامان تفرش در اين دشت است» اين جمله معناى محصلى ندارد يا حداقل اين بنده معناى آن را نفهميد و معلوم ‏نشد منظور ايشان چه بوده و چه ارتباطى بين تفرش و دشت بيات وجود دارد. آيا منظور ايشان ‏از قره‏چاى، رودخانه قره‏چاى است يا روستاى قره‏چاى كه در نزديكى ساوه و در كنار جاده ساوه ‏به سلفچگان واقع شده است. بنا به اصطلاح علامه قزوينى «ظن متأخم به يقين» آن است كه ‏جمله مزبور دچار غلط چاپى شده باشد.

3 ـ نوشته‏اند كه «اين دشت از شمال به دهكده‏هاى سامان و قرمزين و قارلوق مى‏رسد و پس از اين دهكده‏ها به چهار صد مى‏رسد كه جزء خرقان است» تكميلاً بايستى عرض شود كه در شمال اين دشت علاوه بر دهكده‏هاى نامبرده شده، دهكده‏هاى آقداش، شاهباغى و قلعه گزل دره ‏واقع است و پس از آنها دهكده‏هاى چهار حد و داغ كندى است كه جزء خرقان است.

4 ـ نوشته‏اند كه «اخيراً در دشت گزل كه «قسمتى از دشت بيات است، چاههاى عميق زده‏اندو الخ» اين عبارت بدواً موهم اين تصور است كه تنها در بخشى از دشت بيات بنام گزل چاههاى‏ عميق زده‏اند. در حالى كه 60 ـ 50 سال پيش در اكثر نقاط دشت بيات به قصد كشت مكانيزه ‏چاههاى عميق حفر و مورد بهره‏بردارى واقع شده مانند چاههاى گلازر، قهرآباد، خان آباد و بايخان. كه متأسفانه اين چاهها ضمن بركاتى كه داشته موجبات خشك شدن يا كم آب شدن‏ قنواتى كه قرنها مورد استفاده روستاييان بوده را فراهم ساخته‏اند و با ايجاد كشاورزى مكانيزه نياز به كارگران كشاورزى كاهش يافته و اكثر روستاييان و به‏ ويژه جوانان راه شهرها را پيش گرفتند تا به معضلات شهرها بيفزايند. و برخى از روستاهاى منطقه بالمره خالى از سكنه و متروك ‏شده‏اند. (بسط سخن در اين مورد مجالى ديگر مى‏طلبد و در تعهد نوشته حاضر نيست.)

5 ـ دهى در دشت بيات است كه اهالى آن را «كوله بَر» نامند. اما در اداره ثبت و در مكاتبات ‏ادارى «كره بر» گويند و نويسند. اما در مقاله آقاى دكتر ستوده «گُتره بر» ضبط شده است. بدون ‏آنكه مرجع آن ذكر شود يا وجه تسميه آن بيان گردد. در اصطلاح اهل محل مى‏گويند كه چون ‏قنات اين ده بسيار پرآب بوده بطورى كه كره اسب يا كره خرى را در خود غلطانيده است موسوم‏ به كره بر شد. اما اين بنده كه سالها اين قنات جالب و زيبا را كه آب بسيار گوارايى دارد، ديده‏ است. بعيد مى‏داند كه اين وجه تسميه درست باشد و اين كاريز داراى خيابان قدرتى بوده باشد. از اينرو گاهى مى‏انديشم كه تلفظ اهالى كه كوله بر مى‏گويند صحيح است و نه كره بر اراده ‏جايت‏ها و گتره برى كه آقاى دكتر ستوده وضع كرده بدون آنكه براى آن مرجعى ذكر كنند.

6 ـ روستايى در دشت بيات وجود دارد بنام خان آباد كه همسايگى كره بر ـ مقصودآباد ـخانقاه و چايفخره واقع شده در مقاله موصوف «خان ـ آباد» قيد شده كه معلوم نشد خط تيره اين ‏وسط چه صيغه‏اى است و شايد از افزودنيهاى حروفچين باشد.

7 ـ نوشته‏اند كه «كردهاى كرمانشاهى از قديم براى چراندن گله‏هاى خود به گزل دره‏ مى‏آمدند» اين فقره نيز اشتباه است و مأخذ صحيحى ندارد زيرا: اولاً يا بعد مسافتى كه بين ‏كرمانشاه و منطقه مورد بحث وجود دارد اين موضوع مستعبد بنظر مى‏رسد و ثانياً كردهايى كه بااحشام خود به اين منطقه مى‏آمدند و مى‏آيند كردهاى ساكن در روستاى قره‏چاى ـ دهى در 10كيلومترى ساوه و در كناره جاده ساوه سلفچگان ـ مى‏باشند كه هر تابستان را از گرماى ‏طاقت‏فرساى ساوه و جهت چراندن گله‏هاى خود به اين منطقه به ييلاق مى‏آيند و در چند ساله‏اخير با خريدن اراضى كشاورزى علاوه بر دامدارى به كشاورزى نيز اشتغال دارند.

8 ـ در نزديكى غرق‏آباد. دهى است بنام كهك ـ بالوقلو كه در مقاله «بالاغلو» ذكر شده كه‏ اشتباه است چون به زبان تركى ماهى را بالوق گويند و نه بالاغ.

9 ـ نوشته‏اند كه «زبان ساكن دشت، تركى است. اين مردم ترك زبان، شاهسون ايلياتى‏ هستند كه در اينجا سكونت داده شده‏اند» اين سخن بالمره اشتباه است و خوشبختانه آقاى دكتر ستوده منبع اين اطلاع را نام برده‏اند. و بنابراين مسئوليت اين اظهار نظر غلط را نمى‏توان منتسب ‏به ايشان كرد جز اينكه بگوئيم از اين محقق توانا انتظار نمى‏رود كه با استقراء ناقص و آنهم بر پايه ‏اظهارات يك فرد بدون بررسى مطلبى را ذكر نمايند كه موجب گمراهى خواننده بشود و از ارزش ‏نوشته‏هاى ايشان كه حجيت دارد كاسته گردد. گفتنى است كه تركهاى ساكن منطقه هيچگونه ‏شباهتى به تركهاى شاهسون ايلياتى كه معروف به ايل بغدادى هستند ندارند و از نظر لهجه و ساير خصوصيات كاملاً متفاوتند. و شاهسونهاى بغدادى كه به تيره‏هاى مختلف مانند قرترلو، ساتلو، سولدوز، يارجانلو و... تقسيم مى‏شوند عمدتاً در حوالى بين ساوه و قم پراكنده‏اند. كه‏ برخى از آنها در تابستانها براى ييلاق با احشام خود به دشت بيات بالاخص منطقه پش بولاق، مهتر آباد، بايخان و چالغخره مى‏آمدند و زمستانها را به يورت خود باز مى‏گشتند. و هيچگاه در اين منطقه ساكن نشده‏اند. و بنظر مى‏رسد كه تركهاى ساكن منطقه و اطراف همدان از اعقاب ‏سلاجقه باشند كه از دير باز در اين مناطق ساكن شده‏اند و لهجه آنها نيز با لهجه تركى استنامبولى ‏قرابت بيشترى دارد تا تركى آذربايجانى يا شاهسونى.

10 ـ نوشته‏اند كه جاده قزوين به همدان، اراضى آقاى بهرامى را به دو قسمت كرده بود. قسمت شمالى شامل 1500 هكتار و قسمت جنوبى شامل 2000 هكتار است.» علاوه بر اينكه ‏جاده مورد بحث، بشرح پيش گفته، جاده قزوين به همدان نيست اصولاً ارقام نوشته شده دور از ذهن بنظر مى‏رسد و در تناقض با ارقامى است كه كمى بقدر نوشته شده است كه «اراضى نامبرده‏130 هكتار كشت آبى است و 200 هكتار اراضى ديم» پس بقيه اراضى 3500 هكتارى كجا رفت؟ و زير چه كشتى قرار دارد؟ اين تناقض ناشى از چيست؟ آيا درست است كه آقاى دكتر را به ‏اين اندازه بى‏دقت بدانم؟ اين تصور را به خود راه نمى‏دهم. چون آثار ديگر ايشان را كه مشحون از دقت نظر و عالمانه و محققانه است خوانده‏ام و لذت برده‏ام بنابر اين خود را باين راضى مى‏كنم‏ كه همانطور كه خود نوشته‏اند بدعوت كسى به مهمانى به آن ديار نرفته است و لابد قصد تحقيق ‏و تفحص نداشته و حتى اشتياق ديدن چشمه‏اى را كه نوشته آب آن را به جاى نفت در چراغ ‏مى‏ريزند نداشته است كه ببينيد آيا اين مطلب به اين مهمى صحت دارد يا خير؟

در نتيجه ‏مقاله‏اى نوشته و در بخارا چاپ كرده كه برخى اشتباهات آن نوشته شد. و به جاست كه‏ علاقمندان به اين مقاله ايشان سنديت تأمل نباشند و به قول فرنگيها از آن «فاكت» نياورند. و دست آخر اينكه اين انتقادات ذره‏اى به مقام شامخ استادى ايشان خدشه‏اى وارد نمى‏سازد. و كاش استاد فرصت مى‏يافتند و چند روزى در فصل بهار يا تابستان ضمن لذت بردن از هواى پاك‏ و ييلاقى منطقه، تحقيقى جامع بويژه در خصوص امامزاده‏ها و قلاع قديمى كوهستانى مانند قلعه صلصال يا سلسال مى‏فرمودند و علاقمندان را خوشنود مى‏ساختند. و السلام.


Share/Bookmark

1 Comments:

Blogger Unknown said...

ndباعرض سلام خدمت آقاي ناصري.من به دنبال سرچِ "شاهسون+يارجانلو"در گوگل به بلاگ شما برخوردم.متنتان بسيار شيوا و ادبي بود و البته نشان از آگاهي و مطالعه شما در زمينه تاريخ و جغرافياي محل سكونتتان داشت. خواهشمندم اطلاعاتي تاريخي را در باره ايل شاهسون ساكن در اطراف ساوه در اختيار من قراردهيد.با تشكر از شما.حجت اسكندريساكن ساوه از طايفه يارجانلو
hojjat_e_s@yahoo.com

5:25 AM  

Post a Comment

<< Home