Thursday, May 04, 2006



حركت خزنده اسلام ‏ستيزان در استان (آذربايجاني) همدان و غفلت مسئولان

عباس حسيني ـ دانشجو
هفته نامه سينا (چاپ همدان)
شماره 109 ، مورخ 2 ارديبهشت 1385


« با خبر شديم به تازگي دو جزوه عجيب و موهن با هدف تخريب عقايد ديني و اسلامي مردم، در مساجد بين راهي و بعضي روستاهاي استان همدان توزيع شده است. يكي از اين دو جزوه با نام (الم ذلك الكتاب) و ديگري با موضوع (سلمان فارسي و پيامبر اكرم (ص) به نگارش در آمده كه محور اصلي آنها زير سوال بردن شخصيت پيامبر اكرم (ص) است. ... جزوه دوم كه تحت تاثير افكار لاييك هاي ايراني مقيم اروپا نوشته شده، درصدد است نشان دهد كه سلمان "فارسي" عامل تعليم به پيامبر اكرم بوده است!! گفتني است اين جزوات در بسياري از مناطق با آگاهي و هوشياري مردم جمع آوري شده و از بين رفته است. »

پيرامون خبر فوق [كه بعضي از مطبوعات در چند روز اخير آنرا منعكس كرده اند نگاه كنيد به روزنامه اعتمادملي 85/1/28 صفحه 16، سايت بازتاب] چند نكته قابل بيان است:
1- نكته اول اينكه شايد در بادي امر، بنظر برسد كه اقدام فوق، امري ساده و محلي است، اما كساني كه جريانهاي اجتماعي، فرهنگي و ... را نه در سطح، بلكه در لايه هاي زيرين و نهفته آن، مد نظر دارند، به خوبي منشا و آبشخور اينگونه اقدامات واقفند و آنرا نه يك حركت ساده اتفاقي محلي، بلكه حلقه اي از حلقات زنجيره ناميمون فرهنگي اي مي بينند كه از سالياني پيش به صورت خزنده فعاليتهاي خود را شروع كرده است.

گردانندگان اين زنجيره در غفلت (و اي بسا تغافل !) و تسامح و تساهل نابجاي مراكز و سازمانهاي ذيربط به فعاليتهاي پيدا و پنهانشان در ابعاد فرهنگي، اجتماعي، ديني و … جامعه، عمق و گستره بيش از پيش بخشيده اند. اينان همان كسانند كه در رژيم فاسد پهلوي با كوبيدن بر طبل به اصطلاح افتخارات باستاني و تحت پوشش ضديت با عرب در حذف و هدم اسلام عزيز مي كوشيدند و زرتشتي گرائي را رجوع به "نژاد برتر و پاك آريائي" !! خود مي دانستند و چون مي دانستند كه مردم مسلمان ما از عمق جان به اسلام عزيز اعتقاد دارند با لطايف الحيل و پله پله شروع به اجراي توطئه خود كردند، با اين هدف كه مردم را ابتدا به اين باور برساند كه اين، فقط هوش و فراست و عقل ايراني بود كه فرهنگ اسلامي را به اوج اعتلا رساند و اگر ايراني (= فارس) نبود، اسلام هيچ وقت قادر به ايجاد تمدن نبود و در اين مسير بود كه به »سلمان« ، نامِ "فارسي" بخشيدند و همسر امام حسين (ع) و مادر امام سجاد را شهربانو دختر شاه فاسد ايران يزدگرد دانسنتند و بسياري گزافه هاي ديگر …، همچون:

ـ » سلمان، اين نخستين ايراني، نداي پرطنين و نيرومندي بود كه نقش اعظمي را كه نژاد وي در تكوين حيات معنوي در اسلام بازي كرد اعلام مي نمود، گفتيم: »نقش اعظم« و بهتر بود مي‌ گفتيم »نقش اوحد« ، چه، در واقع مي توان گفت كه حيات معنوي اسلام همه چيزش را مديون اين نژاد آريايي چند پَهلُويِ پُرملكات است و از اين رو است كه نهضت تشيع، بدان معني كه به زودي خواهيم گفت، به دست وي پا گرفت، زيرا در ميان همه نژادهايي كه به اسلام آمده اند، تنها اوست كه بر ايجاد چنين نهضتي توانا است « (عبدالرحمن بدوني، مقدمه بر كتاب ماسينيون بنام: سلمان پاك، ص 37)

ـ » ... آيا سلمان بيش از اين براي محمد، ديگر نقشي نداشته است؟ اسمعيليه به زودي آن را معلوم كردند و گفتند كه در حقيقت سلمان بوده كه تمام قرآن را به محمد سپرده است و فرشتة جبرئيل، فقط، عنواني است كه از نظر چنين رسالت الهي اي كه »سلمان« بر عهده داشت براي او وضع شده است … « (ماسينيون، سلمان پاك، ص 125)

كساني كه مايل به بررسي و درك عمق توطئة يهود و صهيونيسم جهاني در زمينه تاريخ اسلام و ايران هستند مي توانند به مجموعه كتاب هاي گرانسنگ استاد ناصر پورپيرار ( كه تا كنون 8 جلد آن به چاپ رسيده است) با عنوان كلي »تاملي در بنيان تاريخ ايران« مراجعه نمايند. ( در زمينه شخصيت سلمان فارسي، به كتاب دوم از مجموعه مزبور با عنوان »برآمدن اسلام، پلي به گذشته، بخش سوم بررسي اسناد و نتيجه«، ص 169 به بعد مراجعه نمايند) و چه زيبا آن استاد ارجمند در صفحه 227 كتاب اخير الذكر، در توضيح اهداف اين عناصر مي نويسد: »… آيا جز اين است كه مي خواهند اسلام و زرتشتيگري را به نوعي با هم در آميزند و پيامبر و مسلمين را وام دار مجوس كنند؟ ... «

2- نكته دوم، پخش و توزيع جزوات انحرافي ذكر شده، در روستاهاي استان همدان است. آگاهان به خوبي مي دانند كه عناصر ضد اسلام و زردشي گرائي چون فروغي يهودي زاده، پورداود رشتي (كه از اسلام روگرداند و زردشتي شد و سرود كه : اگر پرسي زكيش پورداود/ جوان "پارسي"، "يزدان" پرستد) نفيسي، مقدم، صفا و شاگردان آنها ـ كه در اوايل انقلاب شكوهمند اسلامي مان به لانه هاي خود خزيده و جرات بيرون آمدن ندا شتند ـ در دوران به اصطلاح سازندگي و اصلاحات، سرها از روزن نفاق برآورده و با جرات روز افزون در بسياري از سازمانها و مراكز نفوذ كردند. و اينك مدتي است كه اذناب اين اسلام ستيزان در استان همدان شروع به فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي و ... كرده اند و تحت پوشش »تحقيقات باستان شناسي« و »كوروش و ساساني شناسي« و »مادستان پژوهي« و ...، در پي رسيدن به همان اهدافي هستند كه در زمان سلطه رژيم ضد اسلامي پهلوي در پي آن بودند و دم از "نژاد پاك آريايي" و "عرب سوسمارخوار" و ... مي زدند و عجيب اين است كه نه تنها مسئولان فرهنگي و ... در خوابي سنگين به سر مي برند، بلكه بعضاً مبلغ اين حضرات شده و به تجليل ايشان به عنوان نخبگان استاني حتي در شبكه استاني رسانه ملي مي پردازند!!!

براي شناختن پيشينه فكري و اهداف اين قبيل نخبگان!! استاني، كافي است به نوشته ها و كتابهاي يكي از ايشان به نام »دكتر يوسف فضائي« مراجعه شود كه در غالب نوشته هايش، زيركانه و تحت عنوان »تحقيقات آكادميك« در مورد علم الاديان و ايران باستان و نژاد آريايي و ... در پي اثبات آن است كه اسلام ، ديني است خرافي و مخالف علم و دانش و اگر هم، اين دين، نقاط مثبتي داشته، فقط در پرتو استعداد روح نژاد برتر آريايي پارسي (!!) شخصيتهايي چون سلمان فارسي است. به جرات مي توان گفت كه اكثر نوشته هاي اين فرد، مملو است از اهانت به مقام شامخ قرآن كريم و نبي مكرم اسلام (ص) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) و انكار آشكار و بي مهاباي ضروريات مسلم دين مبين اسلام. قابل ذكر است كه اين فرد با اين سابقه فكري و سائقه روحي، هم اكنون در حال فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي!! در مناطق شمالي استان همدان و تعليم دين شناسي به فرزندان اين مرز و بوم در دانشگاههاي جمهوري اسلامي است!؟

بي گمان بر علما و فضلاي حوزه هاي علميه استان فرض است كه با درك عميق از حركتهاي رو به رشد عناصر اسلام ستيز كه با چهره هاي جديد به ميدان آمده اند، در مقابل ايشان با قلم و بيان بايستند و عرصه را بر چنان اشخاصي وانگذارند كه لاجرم در پيشگاه خداوند متعال مسئول و ماخوذ خواهند بود.

آنچه در زير مي آيد، تنها گوشه اي است از نوشته هاي دكتر يوسف فضائي، و اگر چه مقتضاي مقام، نقد سخنان نامبرده است، اما در اين فرصت، ضيق مجال مانع اين مهم است، اگر چه سخنان نامبرده كه مشتي از خروار نوشته هاي اوست، خود رسواگر خويش است :

ـ » ... عوامل ظهور اسلام : 1- اختلاف طبقاتي و اوضاع اقتصادي و اجتماعي داخلي عرب، يك انقلاب اجتماعي را ايجاب مي كرد. 2- عوامل خارجي عبارت بود از نفوذ عقايد ديني يهود، مسيح و بويژه ايرانيان و همچنين نفوذ سلمان فارسي« ( كتاب »پيدايش انسان«، ص 225 )

ـ » اعتقاد به جن و پري و فرشته و ملك، گونه تكامل يافته عقايد (آني ميسم Animisme) قديم است. اين عقيده آني ميسم، يعني اعتقاد به وجود جن و غول و پرستش آنها در ميان عربان جاهلي، از بقاياي آني ميسم بوده كه در ميان عربان بدان صورت در آمده بود ... اين تصورات و عقايد در باب وجود جن و غول و شيطان، در قرآن و روايات اسلامي بقوت خود باقي ماند اما نه بصورت پرستش، بلكه وجود آنها را قبول كردند و از اين رو در قران آيات و سوره هائي چند هستند، كه در آنها از جن و شيطان بحث شده و وجود آنها را قبول كرده است ... اين موارد در قرآن حاكي هستند كه حضرت محمد (ص) نيز چون از معتقدان بوجود اجانبن و شياطين بوده، آنها را در قران و لطايف ذكر فرموده است ... 3- شيطان، كه همان شيطان قرآن است و در ميان ملل سابقه ي دور و زيادي دارد، نوعي از اشباح خيالي است ... در اسلام، شيطانها، شياطين را در برابر ملائكه قرار داده اند، هم چنانكه در اساطير ايراني، فرشتگان را در برابر ديوان قرار داده اند ... تصورات و اعتقادات رايج ميان ملل قديم درباره وجود اشباح خيالي و موجودات نامرئي بنام جن و پري و غول و شيطان از تصورات مردم ابتدائي، كه داراي عقايد اوليه اي "آني ميسم" يعني مذهب روح پنداري اند، نشأت گرفته و در ميان ملل و اديان بعدي شايع گشته است ... اين عقيده و تصور، از لحاظ علمي بي اعتبار است و جزء اساطير اولين شمرده مي شود، با اين وصف هم در قرآن و هم در روايات اسلامي وجود آنها و كارهايشان تاييد شده است و اين امر باعث گشته است كه آن عقايده و تصورات عرب جاهلي در ميان مسلمانان گسترش و تكامل پيدا كند و منشا بسياري از خرافات گردد ... « (كتاب بتهاي عرب، ترجمه الاصنام ابن كلبي تعليقات و ياداشتهاي مترجم، آقاي يوسف فضائي، بر كتاب مزبور، صفحات 228 الي 238)

ـ »... درباره‌ ي آغاز بناي آن (خانه ي كعبه)، سخنان افسانه آميز بسياري در روايات اسلامي و قرآن مجيد آمده است كه منشا آنها داستانهاي عربان جاهلي بوده است كه براي بزرگداشت آن خانه، ساخته و پرداخته بوده اند، از اين رو، آغاز بناي آن بدرستي معلوم نيست ... در باب نسبت آن پس از طوفان به ابراهيم، بايد گفت كه آن اسطوره اي بيش نيست چه آنكه در روايات تورات آنچه در باب ابراهيم آمده اينست كه او اصلاً به عربستان نيامده است ...« (منبع پيشين، صفحات 157 و 158)

ـ »... تاريخي بودن شخص ابراهيم و صحت داستان مفصل او، مانند حضرت نوح و داستانش، مورد تاييد محققان و صاحب نظران نيست؛ زيرا بجز در روايات تورات، كه بطور كلي مطالب آن جنبه تاريخي ندارد و قرآن و روايات اسلامي، كه منشا آنها نيز يا تورات است و يا روايات و اساطير يهوديان عربستان، نام و نشاني از ابراهيم در تاريخ اقوام بين النهرين و فلسطين نيست. نه در كتيبه هاي بابلي و آشوري نام او ذكر شده و نه در متون مصري و همسايگان فلسطيني ... درباره مواردي كه در قرآن و روايات اسلامي آمده ولي در تورات ديده نمي شود، گفته اند: منشا آنها بكلي كذب و اشتباه است، في المثل واقعه آتش رفتن ابراهيم كه در تورات ديده نمي شود ... « (منبع پيشين، صفحات 132 و 135)

ـ »... در درستي اين واقعه (واقعة عام الفيل)، بويژه پرندگان ابابيل مذكور در قرآن، كه بر سر ابرهه و سپاهش سنگ ريزه ريختند و آنها را هلاك كردند، ترديد هست، چه آنكه آن واقعه افسانه بنظر مي رسد ...« (منبع پيشين، ص 245)

ـ » تحقيق در منشا اصلي داستان طوفان نوح : بيشتر محققان، اين اسطوره را از اصل، افسانه دانسته اند و بر آن شده اند كه بشر اوليه براي اينكه اصل و ريشه خود را مشخص و ثابت كند، يك دوره افسانه را به وجود آورده است كه داستان طوفان از آنهاست ... به هر منوال اگر چه كيفيت و وقايع طوفان در نوشته هايي ملل، اسطوره اي بيش نيست، ولي به عقيده من، آن داستان منشا طبيعي دارد ... داستان طوفان اشارت است به آخرين دوره يخبندان كه در حدود بيست تا پانزده هزار سال پيش اتفاق افتاده است ... اين واقعه خطرناك، در خاطره بشر اوليه و انسانهاي هوموساهين كه اجداد پيش از تاريخي ما بودند، مانده و منشا اسطوره ايِ طوفان گشته است چون انسانهاي آن عصر، خواندن و نوشتن نمي دانستند، از اين رو حوادث و وقايع بزرگ را سينه به سينه از اسلاف به اخلاف نقل مي كردند. روشن است كه در اين نقلها، تفسيرات و ديگرگونيهاي بسياري در كليت و كيفيت آن داستان داده شده و هر قوم و ملتي آن را مطابق موقعيت و زندگي ديني و فكري خود در آورده و رفته رفته به آن جنبه ي خدائي داده و آن را، غضب خدا شمرده اند و بصورت افسانه اي ديني در آورده و در كتابهاي مقدس و آسماني خود گنجانيده اند. بنابراين داستان طوفان خاطره اي است تحريف شده از آخرين دوره يخبندان دوران چهارم زمين شناسي. در ميان نوشته هاي قديم كه داستان طوفان را روايت كرده اند، روايت اوستا، كه بالاتر نقل كرديم، از روايات كتابهاي ديگر »تورات و قرآن و ... « به حقيقت نزديكتر و شبيه تر است. (منبع پيشين، صفحات 246-265-266-267)

ـ »... فريضه ي حج در دين اسلام، آييني است بسيار قديمي، كه مناسك و آداب ان در نزد بت پرستان عهد جاهليت از اركان ديانت آنها شمرده مي شده است: پيامبر اسلام نيز آن آئين و مناسك را، با اندك تغييري در ظواهر و دعاها و اذكار آن، در دين خود پذيرفت و بجاي شعارهاي بت پرستي، اذكار يگانه پرستي معمول كرد و در بعضي موارد مانند تقديس حجرالاسود كه از آئين بت پرستي بوده، تغييري نداد و همچنان است آداب قرباني در منا و تقصير و سعي ميان صفا و مروه.« (كتاب بتهاي عرب، ترجمه كتاب الاصنام ابن كلبي، تعليقات و يادداشتهاي مترجم، آقاي يوسف فضائي بر كتاب مزبور، صفحه 168)

ـ » آنچه از سياق عبارت قرآن بر مي‌ آيد واژه اي "آزر" مذكور در قرآن، منظور نام پدر ابراهيم است و حضرت محمد او را نام پدر ابراهيم پنداشته (!) ولي به گفته ي تورات و تفاسير آن مانند "مدارش رباح" كه منبع بعضي روايات اسلامي و قرآن (!!) شمرده مي شود، نام پدر ابراهيم، "تارح" است، پس چطور شده است كه تارح در قرآن به "آزر" تبديل شده است؟ در پاسخ اين مساله عبدالمسيح چنين نوشته: در قرآن اسم پدر ابراهيم آزر است، اما هم در مدارش رباح و هم در تورات اسم او تارح است ولي يكي از مورخين يوناني بنام "يوس بيوس" در كتاب خود، نام پدر ابراهيم را " آثر" خوانده و كتاب او هم در شام به زبان سرياني ترجمه شده، چون حضرت محمد (ص) در بلاد شام سفر كرده بود، در آنجا آن اسم را شنيد ولي درست بخاطرش نسپرده (!!) از آن جهت نام پدر ابراهيم را "آزر" كه شبيه "آثر" بود خوانده است … « (بتهاي عرب، ترجمه كتاب الاصنام ابن كلبي، تعليقات و يادداشتهاي مترجم آقاي يوسف فضائي بر كتاب مزبور، صفحه 273 و 274 )

ـ » ... 1- علم، حالت ادراكي و استدلالي مغز است ولي دين و مذهب حالت انفعالي و امري است عاطفي و ذوقي 2- در مسائل علمي هر چه تحقيق شود باعث پيشرفت و ترقي ولي هر چه در اصول دين و مسائل اصلي آن بررسي و موشكافي شود باعث ويراني آن شده و روبه نابودي و انحطاط خواهد رفت زيرا كه مباني دين را بايد از پيامبر و فقط اولياي ديني دريافت كرد. 3- هر چه از زمان پيدايش علم دور شويم باعث پيشرفت و تكامل آن مي شود ولي هر چه از زمان ظهور دين دور شويم، دين دچار ضعف و سستي و آلودگي مي گردد. 4- هدف علم كشف قوانين طبيعي ولي هدف دين تنظيم زفتار افراد وامور اخلاقي است. « (كتاب پيدايش انسان، صفحه 168 و نيز كتاب بنيانهاي اجتماعي دين صفحه 61 و بعد نوشته دكتر يوسف فضائي).

دكتر يوسف فضائي معتقد است كه عده اي از ايران در زمان خسرو انوشيروان به جنوب يمن رفته و رهبر اينها مردي بنام قريس بود و بعد هم قريس همان كورش بود. (رجوع كنيد به ضميمه هفتگي روزنامه اطلاعات با نام "گلچرخ" و نقد افاضات ! آقاي دكتر فضائي در شماره سه شنبه 29 بهمن 1364) يعني اينكه حضرت استادي! اعتقاد دارند كه حضرت محمد (ص) هم جزو قبيله "كوروش" هخامنشي بوده است و بالنتيجه از نژاد پاك اهورايي آريايي! و فارس بوده و نه از قوم عرب و فرزندان حضرت ابراهيم خليل.

همانگونه كه گفته شد، نقل قولهاي فوق، مشتي است از خروار از كتابها و نوشته هاي آقاي دكتر فضائي كه صراحتا رد آيات و نصوص و مسلمات قرآني و اسلامي است.
كساني كه طالب بررسي كتابهاي نامبرده هستند مي توانند به كتابهاي ايشان از جمله كتابهاي:
» بتهاي عرب، ترجمه كتاب الاصنام ابن كلبي، موسسه مطبوعاتي عطائي، 1348، تهران.«
» بنيانهاي اجتماعي دين، انتشارات چاپار، چاپ اول 1356. «
« سير تحولي دينهاي يهود و مسيح، موسسه مطبوعاتي عطائي، چاپ اول، 1361 «
» پيدايش انسان و آغاز شهرنشيني، چاپ تهران، 1356.«
» مناظرات امام فخر رازي درباره مذاهب اهل سنت.«
»تحقيق در تاريخ و فلسفه مذاهب اهل سنت، ناشر موسسه مطبوعاتي فرخي، تهران 2535.«


Share/Bookmark

0 Comments:

Post a Comment

<< Home