Thursday, May 04, 2006



تختي اسطوره كشتي پهلواني برخاسته از ميان مردم تُرك استان (آذربايجاني) همدان

اصغر رشتبري

اشاره : مردم تُرك استان همدان در طول تاريخ تا به امروزبزرگان بسياري را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سينما و ورزش و .... به جامعه بشري تقديم كرده اند كه هر يك از ايشان در حوزه خود از نوابغ به شمار ميروند . به عنوان مثال نابغه تاريخ سينماي ايران يعني پرويز پرستوئي اهل روستاي " چارلي " از توابع شهرستان كبودراهنگ مي باشد كه بارها با افتخار به ترك بودن خود و روستاي محل تولدش اشاره كرده است . " تختي " بزرگمرد دنياي كشتي نيز شخصيت ديگري است كه از ميان ما ترك هاي استان همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد . امري كه بسياري از ما تاكنون اطلاعي از آن نداشتيم . مقاله محققانه و مستند آقاي اصغر رشتبري كه پيش از اين در مجله " كيهان ورزشي " مورخه 17 دي ماه 1384 با عنوان " تختي گوهري از جوانمردي ، شرافت و متانت " و نيز در نشريه " نويد آذربايجان "مورخه 20 دي ماه و 27 دي ماه با عنوان " اقاي پهلوان " چاپ شده است، ما را در شناخت هر چه بيشتر "پهلوان تختي" كمك خواهد نمود .

كشتي، ورزش ملي و سنتي كشورمان به حساب مي آيد كه مدالهاي فراواني را از مسابقات قهرماني جهان و المپيك و ... به كشورمان به ارمغان آورده و" توران" قديم خاستگاه آن بوده است".(1)

از اولين كشتي گيراني كه موفق به كسب مدال در مسابقات جهاني و المپيك براي ايران شده اند و تا آخرين آنها كه علي اشكاني (اهل اردبيل و دارندة مدال نقرة مسابقات كشتي فرنگي قهرماني 2005 جهاني بوداپست مجارستان) مي باشد، اكثراً ترك زبان بوده اند كه در بين تمام كشتي گيران مدال آور ايران " شادروان غلامرضا تختي با كسب 7 مدال (دو طلاي جهان، يك طلاي المپيك، دو نقرة المپيك و دو نقرة جهان) از نظر تعداد مدال در ايران، همچنان ركورد دار مي باشد".(2)

تختي گوهري بود از عصارة شرف و متانت و ورزشكاري كامل و مردمي و داراي شخصيت جهاني كه سخن گفتن و مطلب نوشتن دربارة وي، كار بسيار دشواري است ولي به گفتة شاعر: "آب دريا را اگر نتوان كشيد/ هم به قدر تشنگي بايد چشيد." تختي يك پهلوان واقعي بود با صفات برجستة انساني، فتوت و جوانمردي، وفاي به عهد، مبارزه با ظلم و ستم، حمايت از مظلوم، گذشت، ايثار، عشق بي پايان به مردم به ويژه مردم محروم و پا برهنه و حجب و حيا از بارزترين خصوصيات تختي بود. وي در پنجم شهريور 1309 در خانواده اي متوسط و مذهبي در خاني آباد تهران [كه اكثراهالي آن ترك زبان مي باشند] متولد شد. پدرش رجب خان، دو پسر و دو دختر داشت و روزي كه قرار بود فرزند پنجم خانواده يعني غلامرضا متولد شود، خواب عجيبي ديده بود: در حياط بارگاه مقدس امام رضا(ع) هوا پر بود از عطر خوش گل ياس و گلاب و گل محمدي. آسمان بالاي سرش چنان غرق در نور ستاره ها بود كه انگار روز بود. ناگهان يك جرقه، يك ذره روشنايي، از روي گنبد طلايي امام رضا(ع) جدا شد و به سوي آسمان پر كشيد، هر چه بالاتر مي رفت، درخشنده تر مي شد. سرانجام ميان ستارگان ديگر جاي گرفت و مانند آنها شروع به درخشيدن كرد. از خواب پريد، نمي دانست تعبير خوابش چيست؟ بارها به پابوس امام رضا (ع) رفته بود و بارها خواب حرم را ديده بود، اما اين بار احساس ديگري داشت. برخاست، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند. نماز را كه تمام كرد، كسي دوان دوان آمد و خبر داد: رجب خان مژده، مژده، خداوند پسري به تو عطا كرده، حال صغري خانم هم بحمدالله خوب است. رجب خان سر بر سجده گذاشت و گفت: الحمدلله، بعد به خاطر عشق و علاقه اش به امام رضا (ع) و به واسطة خوابي كه ديده بود، گفت: پس قدم غلام رضا مبارك است. اسم پدر بزرگ غلامرضا، حاج قلي بود، او فروشنده خواربار بود و در دكانش هميشه روي تخت بلندي مي نشست و به همين دليل، مردم خاني آباد اسمش را گذاشته بودند، حاج قلي تختي و بعدها همين نام بود كه به خانوادة آقا رجب منتقل شد. حاج قلي تختي قبل از تولد غلامرضا در راه سفر به مكه توسط راهزنان گرفتار شده و ناجوانمردانه به قتل رسيده بود. صغري خانم [مادرتختي] يكي از زنان بسيار با ايمان و پرهيزكار و متدين محله بود. او غلامرضا را در دامن پاك و پر از مهرش پرورش داد.صغري خانم يكي از عشق هاي بزرگ تختي در زندگي اش بود، او تا پايان عمرش، مجنون وار مادرش را دوست مي داشت".(3)

اجداد تختي از تركهاي همدان بودند و تختي نيز به زبان تركي كاملاً مسلط بود."نرگس تختي خواهر بزرگ غلامرضا تختي مي گويد: پدر بزرگم (حاج قلي) اهل همدان بود".(4) در كتاب "زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد" نيز، اجداد تختي همداني قيد شده است.(5)

غلامرضا تختي بعد از اينكه در المپيك 1956 ملبورن (استراليا) موفق به كسب مدال طلاي المپيك گرديد، مجلة كيهان ورزشي مصاحبه اي با وي انجام داد كه در 3 شماره چاپ شد. در آنجا از تختي پرسيده ميشود: جناب تختي با حريفان خود چطور صحبت مي كرديد؟ تختي پاسخ ميدهد: با حريف ترك [تركيه اي] به زبان تركي صحبت مي كردم.(6)

آقاي اسد شيخ بيگلو كه متولد 1318 روستاي چاي كسَن مرند (در35 كيلومتري مسيرمرند به جلفا) مي باشد، در گفتگو با نگارنده اين سطور، در مورد ترك بودن تختي مي گويد: ما در سال 1337 در تهران در كار آسفالت كاري مشغول بوديم و بعد از ظهرها به قهوه خانه زير زميني كه در نزديكي ميدان انقلاب كنوني (تقريباً 30 متري ميدان) واقع بود، مي رفتيم. در آن زمان غلامرضا تختي هم كه با صاحب قهوه خانه دوست بود، به قهوه خانه مي آمد و اكثر كسانيكه به قهوه خانه مي آمدند، ترك زبان بودند و تختي با بعضي از آنها كه سلام و عليك داشت به زبان تركي صحبت مي كرد و لهجة تركي ايشان به لهجة تركي همداني نزديك بود. در يكي از روزها كه با دوستانم مشغول كشيدن قليان بوديم، تختي رو به ما كرد و به زبان تركي گفت: سيزكي جوانسيز، نييه قليان چكيرسيز، گئدين ورزش ائليين (شما كه جوان هستيد چرا قليان مي كشيد، برويد ورزش كنيد.)

عباس شمالي يكي از فرزندان مرحوم پهلوان حسن شمالي كه رئيس شعبة خيام بانك سپه تبريز مي باشد، در مصاحبه با نگارنده، در مورد ترك بودن تختي مي گويد: پدرم مي گفت در مدت 10 سالي كه در تهران بودم و با تختي كه رفيق صميمي بودم و به زورخانة پولاد مي رفتيم و با هم ورزش باستاني مي كرديم، تختي با من به زبان تركي صحبت مي كرد و كاملاً به زبان تركي مسلط بود.

"پدر تختي 30 هزار متر زمين و يخچالهاي طبيعي در جنوب تهران داشت، اين زمين ها در زمان رضا خان براي احداث ايستگاه راه آهن تصرف شد و بدين ترتيب خانوادة تختي از هستي ساقط شد و اين امر موجب نفرت غلامرضا تختي از خاندان پهلوي گشت".(7) تختيِ 7 ساله مجبور شد براي گذراندن زندگي خانواده اش سر كار برود. ابتدا در دكان نانوايي و سپس در دكان نجاري شيخ ابراهيم مشغول بكار شد. بعد از اين واقعه، رجب خان كه براي خودش يلي بود و قد و قامت بلند و بالايي داشت و به شهادت مردم خاني آباد، قطعات يخ 120 كيلويي را به راحتي بلند مي كرد و به اين طرف و آن طرف مي برد، دچار ضعف جسمي و روحي شديدي شد. او در اواخر عمر تقريباً مشاعرش را نيزازدست داد،با قدي خميده ازكوچه ها مي گذشت وساعتها روي پله هاي سنگي مسجد قندي مي نشست.

غلامرضا تختي خيلي به درس خواندن علاقه داشت. او آرزو مي كرد آن قدر درس بخواند تا روزي بتواند، دكتر يا مهندس شود، نه از اين جهت شغل نان و آب داري داشته باشد بلكه خودش مي گفت: از اين راه بيشتر مي تواند به مردم خدمت كند. در 7 سالگي به دبستان منوچهري (تختي فعلي) خاني آباد رفت، ولي چون مجبور بود كار كند، نتوانست از كلاس پنجم بالاتر برود. بعدها در امتحان متفرقه شركت كرد و تصديق ششم ابتدايي را گرفت. پس از آن تحصيل را تا سيكل ادامه داد. خودش در اين باره مي گفت: تنها خاطره اي كه از دوران تحصيل به ياد دارم اين است كه هيچ وقت شاگرد اول نشدم، امّا زندگي در ميان مردم و براي مردم، درسهايي به من آموخت كه فكر مي كنم، هرگز نمي توانستم در بهترين دانشگاهها كسب كنم.

غلامرضا تختي از كودكي به ورزش علاقة زيادي داشت. او هرگز به فكر قهرمان شدن نبود، بلكه ورزش را فقط براي سلامتي و تندرستي مي خواست. خود بارها گفته بود: فكر اينكه روزي قهرمان كشور يا قهرمان جهان شوم، خجالتم مي داد. (8)

كاشف و مشوق تختي در كشتي، فردي تركيه اي بنام صاييم بيگ آريكان بود. اين تركيه اي بود كه هم تختي را با ورزش كشتي آشنا ساخت و هم او بود كه تربيت تختي را در كشتي به عهده گرفت. تُرك بودن آن دو ، علاقة پدر و فرزندي در بين آنها ايجاد كرد. تختي صاييم بيگ را پدر معنوي خود مي دانست و به او احترام فوق العاده مي گذاشت. صاييم بيگ آريكان اولين سر مربي كشتي آزاد ايران، از سال 1948 المپيك لندن تا سال 1952 هلسينكي، كه اهل تركيه بود، ماجراي كشف تختي را چنين بيان مي كند: "يك روز براي گردش و خريد به بازار رفته بودم، ديدم عدّه اي از جوانان با هالتري كه خود ساخته بودند، وزنه برداري مي كردند. تختي هم در ميان آنها بود، با يك نگاه به او، تحت تأثير هنر نمايي‌اش قرار گرفتم و از آوي خواستم تا به دارالفنون بيايد و كشتي را دنبال كند، تختي دعوت مرا پذيرفت و به تمرين كشتي در سالن دبيرستان دارالفنون پرداخت".(9)

بعدها تختي تمرينات خود را در باشگاه پولاد دنبال كرد و مدت يك سالي كه از تمريناتش در كشتي مي گذشت، موفقيت خاصي بدست نياورد. تختي در اين باره مي گويد: پس از يك سال تمرين، كوچك ترين موفقيتي بدست نياوردم. علاوه بر اينكه گل نكردم، حتي ضعيف تر هم شدم... باران استهزا و تمسخر به سرم باريدن گرفت و همه به من مي گفتند تو خود را بي سبب شكنجه ميدهي، برو دنبال كارت، تو اصلاً به درد كشتي نمي خوري ... پس از آنكه متوجه شدم قادر به تحمل نيستم و اين باران هم هيچ گاه بند نخواهد آمد، راه خوزستان را در پيش گرفتم. در آنجا يك سال در شركت نفت مسجد سليمان كار كردم، زندگي كردم و مبارزه، مبارزه با خود و با ناسزاهاي مردمي كه رنج فراواني بر دوش من گذارده بود، اما طاقت اين را نداشتم كه بيشتر از يك سال اين رنج را به دوش بكشم.پس از اينكه به تهران آمدم، آنها پسر هفتاد كيلويي را ديدند كه هشت كيلو چاق تر شده بود، اما اين چاقي دليل آن نشده بود كه در هر دقيقه ده مرتبه از كشتي گيران زمين بخورم. اين يكسال دوري براي تختي بسيار مفيد بود، چرا كه در اين مدت به مبارزه با نفس خودش پرداخت و چنان خود را ساخت كه ديگر هيچ كس قادر نبود او را از مسيري كه در پيش گرفته بود، باز دارد. در همين زمان، شروع به مطالعه در زندگي و احوال بزرگان جهان كرد، اين مطالعات فشرده، تأثير خوب و عميقي بر روحيه و شخصيت او گذاشت.تختي مي گويد: تمرين هاي جديد را در سربازخانه شروع كردم، وقتي در سال 1328 در مسابقة بزرگ ورزشي شركت كردم، در همان اولين دوره ضربة فني شدم. اما تمرين هاي جدي و سختي را در پيش گرفتم ... من راه خودم را مي ديدم، راهي بود روشن، كه در آن مي شنيدم: رضا، تو كاري به اين حرفها نداشته باش، راه خودت را بگير و برو، آينده مال توست، متعلق به كساني است كه بيشتر از همه رنج برده اند. غلامرضا تختي در سال 1329 به مقام قهرماني ايران در وزن 79 كيلوگرم رسيد و از آن تاريخ به بعد، 15 سال تمام قهرمان ايران شد، مقامي كه حفظ آن در اين مدت طولاني از عهدة هر كسي بر نمي آيد.(10)

ظهور غلامرضا تختي از پيكارهاي كشتي ارتشهاي جهان در سال 1329 (1950 ميلادي) آغاز شد و در روز 23 ارديبهشت 1330 در سن 21 سالگي، براي اولين بار به عضويت تيم ملي كشتي آزاد ايران در آمد و در اولين حضور برون مرزي خود، كه مربوط به مسابقات كشتي آزاد قهرماني 1951 جهاني هلسينكي (فنلاند) بود، در وزن 79 كيلوگرم به مدال نقرة جهان دست يافت. (11) تختي از نادر كشتي گيراني است كه فاصلة ورودش به ميادين ورزشي و دريافت مدال جهاني، فقط يكسال و اندي طول كشيد. وي درمسابقات جهاني هلسينكي، جوان ترين عضو تيم ملي كشتي آزاد ايران بود كه پس از كشتي گير تركيه به نام حيدر ظفر به مقام دوم جهان نايل آمد.(12)

غلامرضا تختي كه از سال 1330 (1951 ميلادي) به عضويت تيم ملي كشتي آزاد ايران در آمد، تا سال 1345(1966 ميلادي) به مدت حدود 15 سال عضو تيم ملي كشتي آزاد ايران بود، كه حاصل آن كسب 7 مدال مختلف از مسابقات كشتي آزاد جهان و المپيك مي باشد، كه به قرار ذيل مي باشد.

1-سال 1951 مسابقات كشتي آزاد قهرماني جهان هلسينكي (فنلاند) مدال نقره در وزن 79 كيلوگرم.
2-سال 1952 بازيهاي المپيك قهرماني كشتي آزاد هلسينكي (فنلاند) مدال نقره در وزن 79 كيلوگرم.
3-سال 1956 بازيهاي المپيك قهرماني كشتي آزاد ملبورن (استراليا) مدال طلا در وزن 87 كيلوگرم.
4-سال 1959 مسابقات كشتي آزاد قهرماني جهان تهران (ايران) مدال طلا در وزن 87 كيلوگرم.
5-سال 1960 بازيهاي المپيك قهرماني كشتي آزاد روم (ايتاليا) مدال نقره در وزن 87 كيلوگرم.
6-سال 1961 مسابقات كشتي آزاد قهرماني جهان يوكوهاما (ژاپن) مدال طلا در وزن 87 كيلوگرم.
7-سال 1962 مسابقات كشتي آزاد قهرماني جهان توليدو (آمريكا) مدال نقره در وزن 97 كيلوگرم (13)
پس از سپري شدن 39 سال از آخرين حضور غلامرضا تختي در مسابقات كشتي آزاد جهان، وي در كارنامه اش با هفت مدال، از نظر تعداد مدال، در ايران همچنان ركورد دار است.(14)

غلامرضا تختي در المپيك 1964 توكيو(ژاپن) نيز عضو تيم ملي كشتي آزاد ايران بوده، ولي بخاطر مخالفت با رژيم استبدادي شاه و فشارهايي كه از بيرون و داخل فدراسيون كشتي بر وي وارد مي شده، باعث گرديد، تختي با روحية بسيار تضعيف شده، مقابل رقبا حاضر شود كه در نتيجه با تلاش بسيار، به مقامي بهتر از چهارمي دست نيافت.

از مقام هاي ديگر، اين پهلوان با غيرت ترك، مي توان به مقام هاي ذيل نيز اشاره كرد.
1-سال 1955 جشنوارة جهاني كشتي آزاد ورشو (لهستان) مدال طلا در وزن 87 كيلوگرم.
2-سال 1958 مسابقات جام جهاني كشتي آزاد صوفيه (بلغارستان) مدال نقره در وزن 87 كيلوگرم.
3-سال 1958 بازيهاي آسيائي قهرماني كشتي آزاد توكيو (ژاپن) مدال طلا در وزن 87 كيلوگرم.

"غلامرضا تختي در ورزش باستاني و كشتي پهلواني نيز داراي تبحّر و مهارت خاصي بود، چنانكه 3 بار صاحب بازوبند پهلواني ايران در سالهاي 1335 ، 1336 و 1337 شد و هر بار كشتي گيران نامداري را مغلوب كرد. وي علاوه بر قهرماني به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده ، جوانمردي و نوعدوستي شهرة خاص و عام بوده است". (15) وي در سال 1332 به استخدام شركت راه آهن در آمد و ماهيانه 1000 تومان از سازمان برنامه و بودجه و 1000 تومان از فدراسيون كشتي به وي پرداخت مي شد.(16) كه تمام حقوقش را به نيازمندان و فقرا مي بخشيد. با اين حال وي حتي يك استكان چاي كسي را بدون جبران نمي نوشيد. تختي بسيار بلند نظر، قانع و صرفه جو بود، به حلال و حرام اهميت زيادي مي داد. روزي ماشين وي را دزديدند، اما بعد از چند روز آن را در نزديك منزل خود پيدا كرد، ولي به شك افتاد كه همانست يا نه، چون اگر چه، شماره و رنگ ماشين همان بود ولي قالپاق هاي نو، تودوزي تازه و بدنة آن كاملاً رنگ شده بود. وقتي در اتومبيل را باز كرد، يادداشتي روي صندلي جلو ديد كه در آن نوشته شده بود: پهلوون، براي ما كسر شأن بود كه اتومبيل شما كهنه، با تودوزي پاره و بدنه اش رنگ و رو رفته باشد، ما آنرا برديم، ترو تميز كرديم و آورديم ... ما را بخاطر اين جسارت ببخش. تختي كه سخت متأثر شده بود، ماشين را به تعميرگاهي برده و مي پرسد كه هزينة آن كارها چقدر مي شود، تعميركار هم كل هزينه را نزديك به پانصد تومان تخمين مي زند و تختي تمام اين مبلغ را كه در آن زمان پول كمي نبود، به يك مؤسسة خيريه مي بخشد.(17)

تختي هميشه آمادة خدمت به مردم بود و اغلب روزها به دنبال كار مردم به ادارات و مؤسسات مي رفت.(18) تختي چشم و دل جماعتي بود كه غمهايشان با ديدن او، به لبخند شادي تبديل مي شد."يكروز در چلوكبابي ملي واقع در سرچشمه به اتفاق دوستانش نشسته بودند و نهار مي خوردند، يكي از كاسب هاي فقير محل به اسم احمد پهلوان با ديدن تختي جلو آمد و خواست كه دست او را ببوسد ولي تختي نگذاشت و صورتش را بوسيد. بعد، احوال او را پرسيد، احمد پهلوان گفت: مادر بچه ها مرده و بچه هاي صغير را بايد نان بدهم، با يك دكة يخ فروشي امورات نمي گذرد. كلمة يخ مثل گلوله اي آتشين، قلب تختي را سوراخ كرد و سوزانيد، احساس كرد تمام جانش را به آتش كشيده اند. به ياد پدرش افتاد و مصائبي كه كشيد و كشيدند. از شدت ناراحتي نتوانست نهارش را تمام كند ،از صاحب چلوكبابي خواست كه به احمد پهلوان و بچه هاي صغيرش غذا بدهد. در موقع پرداخت صورتحساب هم به صاحب رستوران گفت: از اين به بعد به حساب من، هم كمك نقدي كن، هم غذا بده، هر روز".(19)

نرگس تختي خواهر بزرگ غلامرضا تختي دربارة دست و دل باز بودن برادرش مي گويد: داداش تظاهر نمي كرد، مخفيانه كمك مي كرد. يك وقت مي آمد، مي ديديم لباسش تو تنش نيست، مادر مي گفت: به كسي داده اي، داداش مي گفت: مادر، چيكار داري.(20)

يكي از دوستان تختي مي گفت: مدير كل راه آهن (چون تختي كارمند راه آهن بود) بخاطر نتايج درخشان او، مراسم باشكوهي ترتيب داده بود. وقتي مراسم تمام شد، پاكتي را به جهان پهلوان تقديم كرد. بيرون آمديم از من پرسيد: يخچال صغيرها كجاست؟ گفتم نزديكي خيابان شهباز، گفت: برويم آنجا، بعد از رسيدن به محل مورد نظر، يكي از بچه ها، ما را به يك يخچال مخروبه اي هدايت كرد، درون يك گودال، اتاقي كاه گلي بود كه زني كنار آن لباس مي شست. تختي نام شخصي را از آن زن پرسيد و آن زن به اتاق اشاره كرد، وارد شديم. داخل اتاق يك پلاس پهن بود و گوشة آن يكدست رختخواب فرسوده. جوان افليجي در رختخواب خوابيده بود. تختي كه ظاهراً او را قبلاً ديده بود و مي شناخت، احوالش را پرسيد، جوان گفت: وضع همين است كه مي بينيد. با ديدن جوان افليج و آن زن فوراً آنها را شناختم. چند وقت پيش روزنامه ها جار و جنجال به راه انداخته بودند كه يك دختر پرورشگاهي و بي سرپرست، مي خواهد با يك جوان افليج ازدواج كند.دستگاه حاكم كه با به راه انداختن تبليغات وسيع سعي مي كرد، خود را انسان دوست نشان دهد، بر آنها مراسم عروسي پر خرجي بر پا كرده بودند و بعد از اينكه به اندازة كافي براي خودشان تبليغ كردند، ديگر سراغ اين زوج نرفتند. تختي پس از دلجويي از آن جوان، پاكتي را كه مدير كل راه آهن به او داده بود، بي آنكه حتي در آن را باز كرده باشد، به آن جوان افليج داد و مدتي بعد هم براي آن جوان دكه اي بر پا كرد تا محل درآمدي براي او و همسرش باشد.(21)

يكي ديگر از ماجراهاي جوانمردانة تختي مربوط به او و امامعلي حبيبي(ببر مازندران!!) مي شود. "آنها دو قهرمان بودند، كه هر دو به مقام قهرماني رسيده و مورد لطف قرار گرفته بودند. قرار شده بود كه به هر يك چند هكتار از زمين هاي گرگان بصورت رايگان داده شود، حكم رسيد و سند زمين بدست هر دو داده شد. دو قهرمان جهان سند در جيب، عازم گرگان شدند، به نزد آشنائي رفتند تا به راهنمائي او زمين را يافته و تصاحب كنند، مرد راهنما كه جوانمردي دوستدار ورزش بود، مقدم هر دو را گرامي داشت، پذيرائي كرد و زمين ها را نشان داد و گفت: اين زمين ها كه به شما عنايت شده تا بدست شما رسد، نيازمند خلع يد مي باشد. تختي پرسيد: خلع يد از چه كسي. پاسخ شنيد كه خلع يد از صاحبان اصلي كه مال باخته اند. معلوم مي شود كه ده هكتار زمين مرحمتي، نه يك صاحب بلكه چندين صاحب اصلي دارد و تختي سعي مي كند كه اين صاحبان را پيدا كرده، رضايت آنان را اگر ممكن باشد، جلب كند. چهار پنج نفر زارع رنجور و فقر زده حاضر مي شوند و شرح حال مي كنند. آنكه همراه تختي رفته بود، چون ترديد تختي را مي بيند، براه افتاده، خود به ژاندارمري رفته، مأمور آورده و مراسم خلع يد را انجام داده و زمين آزاد شده را به قيمت 200 هزار تومان فروخته به تهران باز مي گردد ولي تختي سرانجام لب گشوده، چنين مي گويد: اين پولها از اين گلو پايين نمي رود".(22)

در شهريور ماه 1341، زلزلة وحشتناكي منطقة بوئين زهرا در استان قزوين را در هم كوبيد. هزاران هزار انسان بي گناه و بي پناه از پير و جوان و زن و بچه، زير آوار مانده و جان باختند. صد ها هزار نفري كه جان به در برده بودند، مال باخته، داغدار و مجروح، خرابه نشين شده بودند. حكومت وقت، مثل هميشه با تبليغ دروغين وانمود مي كرد كه به زلزله زدگان كمك مي كند. اهداي چند پتو، چراغ، چادر و كمپوت را چنان در بوق و كرنا كرده بودند كه انگار ديگر مشكلي وجود ندارد، امّا اوضاع بسيار اسفبار بود. عمق فاجعه چنان وسيع بود كه حل مشكلات به بسيجي همگاني نياز داشت. حكومت قادر به اين كار نبود، چرا كه هم وجهة ملي و مردمي نداشت و هم آنقدر از محنت ديگران بي غم بود كه نمي توانست فكري اساسي بكند.(23)

بعد از آن زلزلة وحشتناك، تختي آستين همت بالا زد و در تاريخ 14/6/1341 در نامه اي به روزنامة كيهان، آمادگي خود را جهت جمع آوري اعانه براي زلزله زدگان اعلام كرد.(24) فرداي آنروز، ناگهان غوغايي بر پا شد كه نگو و نپرس، آنروز در تهران، مردم و تاريخ شاهد يكي از باشكوه ترين و به يادماندني ترين حماسه هاي انساني بودند، مردمي كه دهن به دهن خبر دار شده بودند، از دورو نزديك خودشان را به غلامرضا تختي رساندند و در حد توانايي خودشان كمك مي كردند. چند دانشجو كت شان را از تن در آورده و روي تل بزرگي از لباس ها و پتو ها گذاشته بودند، مردم انواع ظروف، وسايل منزل، طلا، جواهر و هر چيزي كه داشتند، به تختي سپردند تا به زلزله زدگان برساند. اين اولين باري بود كه تختي دست نياز به سوي ديگران دراز كرده بود، آنهم به خاطر مردم، و اين دست چه با صميميت و شرافتمندانه فشرده شد. جمع آوري كمك هاي مردمي دو روز طول كشيد و مستقيماً به بوئين زهرا برده شد و بين زلزله زدگان تقسيم گرديد.(25)

جمع آوري كمكهاي مردمي، در مقابل فروشگاه كوروش در چهارراه قوام السلطنه (سي تير) توسط ساواك متوقف شد و اجازه نداند تا تختي به راه خود ادامه دهد، اما تختي به راه خود ادامه داد و تا آخر مسير تعيين شده پيش رفت. تختي در تاريخ 18/6/1341 نيز در بيمارستان نجميه به عيادت مجروحين زلزله رفت و به آنها قول همه گونه كمك و همياري داد.(26)

در نامة منصور حاجي خاني از زنجان كه در تاريخ 11/5/76 در صفحة 21 مجلة كيهان ورزشي به چاپ رسيده بود، آمده است : رسول خادم [قهرمان كشتي آزاد جهان و المپيك و عضو شوراي شهر تهران ] چرا به جاي سفرهاي تبليغاتي به شهرهاي دور و نزديك به فكر زلزله زدگان خراساني (همشهريهاي خود نبوديد؟) شما كه در سخنرانيها از جوانمردي و پهلواني دم مي زنيد، مگر زلزله زدگان خراساني همشهري و هموطن شما نبودند؟ آيا شما براي مردم كشتي مي گيريد يا براي تويوتاي اهدائي شركتهاي چند مليتي يا دوو؟ مگر مرحوم تختي را به ياد نداريد كه براي مردم زلزله زدة بوئين زهرا چه كرد؟ او به مردم روي آورد و شما به بالا دست. چرا اين همه استخوان خرد كردة كشتي به مقام مديريت تيم ملي نرسيدند؟ مگر شعار بي عمل دليل ترقي و تعالي است؟ تختي در عرصة ورزش هم، نمونة كاملي از يك پهلوان و قهرمان واقعي بود او الگوئي است كه به همه آموخت، در اوج قهرماني مي توان متواضع، فروتن و با گذشت بود. از كارهاي پهلوان منشانة اين قهرمان معروف و بزرگ ترك به چند نمونه اشاره مي شود."در المپيك 1960 روم (ايتاليا)، تختي را براي حمل پرچم ايران در مراسم افتتاحيه انتخاب كرده بودند، اما او پرچم را به جعفر سلماسي [اهل سلماس در استان آذربايجان غربي، اولين ورزشكار ايراني است كه به مدال المپيك دست يافته است. وي در مسابقات وزنه برداري المپيك 1948 لندن (انگلستان) در وزن 60 كيلوگرم به مدال برنز المپيك دست يافت.] سپرد و گفت: تو از من پيشكسوت تري. اشك شوق و حق شناسي در چشمان سلماسي درخشيدن گرفت".(27)

در المپيك 1952 هلسينكي (فنلاند)، وقتي زانوي پالم سوئدي ورم كرده و درد داشت، تختي يك بار هم دستش را به سمت پاي دردناك پالم دراز نكرد. تختي مرام داشت، او براي خودش فلسفه داشت و براي كشتي گيري اش هم فلسفه داشت.(28)

الكساندر مدويد روسي، دارندة 10 مدال طلاي جهان و المپيك در كشتي آزاد، در ورزشگاه آزادي تهران در روز دوازدهم دسامبر 1997 دربارة تختي، حريف قديمي خود چنين اظهار داشت: غلامرضا تختي براي من دوست پر ارزشي بود، در جريان يكي از مسابقه هاي بين المللي، زانوي پاي راست من هنگام كشتي با حريف بلغاري به نام سعيد مصطفي اف آسيب ديد. فرداي آنروز با تختي كشتي داشتم، دوست خوب و هموطنم الكساندر ايوانتسكي به من توصيه كرد كه پاي چپ خود را جلو بگذارم و به اصطلاح گارد بگيرم، به او گفتم: نيازي نيست، پيش از مسابقه به تختي خواهم گفت. تختي در كمال مردانگي، حتي يكبار هم به پاي آسيب ديدة من حمله نكرد.(29)

تختي در كشتي با حريف نامدار بلغاري به نام پتكوف سيراكف هم كمال مردانگي را به نمايش گذاشت. وي در حال اجراي فن سگك بود كه فشار اجراي فن، موجب ناراحتي شديد پاي سيراكف شد، او با دست به پايش اشاره كرد، تختي كه متوجه ناراحتي او شده بود، سيراكف را رها كرد و از جا بلند شد. فرياد اعتراض تماشاچيان بلند شد كه چرا اين كار را كردي، سيراكف كه اين عمل جوانمردانه را از حريف خود ديد، منتظر داور نشد و دست تختي را به عنوان برنده بلند كرد. اين اتفاق در فينال مسابقات قهرماني كشتي آزاد جهان در سال 1959 تهران در وزن 87 كيلوگرم افتاده بود.

"تختي از دوران كودكي علايق مذهبي داشت و در هيئت هاي مذهبي نو باوگان خاني آباد با عشق و علاقه فعاليت مي كرد. او. به هيچ مسابقه اي نرفت مگر اينكه مهر و جانمازش را در چمدان نگذاشته باشد، در هيچ مسابقة مهمي شركت نكرد، مگر اينكه به زيارت امام رضا(ع) نرفته باشد. در بازگشت از هر مسابقه اي هم براي زيارت به مشهد مقدس مي رفت".(30) ارتباط غلامرضا تختي با روحانيت به ويژه روحانيت مبارز، شاخصة ديگري از ديانت و مسلماني او بود. تختي ارادت زيادي به آيت الله طالقاني و آيت الله زنجاني داشت و درد دلهايش بيشتر پيش اين دو روحاني بود.(31)در زمانيكه اغلب قهرمانان كشتي و ورزشهاي ديگر، وابسته به دربار بودند و سر در كيسة شاه داشتند، تختي ملت را انتخاب نموده بود و به مبارزه با رژيم مي پرداخت. علي رغم نارضايتي رژيم از عملكرد تختي و وجود تمام فشارها، در فروردين ماه 1342 مجلة كيهان ورزشي او را بعنوان مرد سال ورزش كشور انتخاب نمود.(32)

عوامل شاه، از هر دري وارد شدند، تا تختي را از راهي كه انتخاب كرده بود، منصرف كنند. به او گفته بودند: هر چه بخواهي به تو ميدهيم، بشرط آنكه از مبارزه عليه شاه دست برداري، براي او مثال آورده بودند كه چي تو از حبيبي كمتره، اون وكيل شده و تو دنبال يك عده از دشمنان مملكت سينه ميزني، تو را هم مي توانيم وكيل بكنيم. چي تو از رهنوردي كمتره، ولي تختي مي گفت: من چيزي از شما نمي خواهم. گفتند ما ترا نمي گيريم، ما ترا زنداني نمي كنيم كه از تو يك امامزاده بسازيم ولي مردن فقط از راه اعدام و تير باران شدن نيست، تصادف كردن، در آب غرق شدن، فرو ريختن طاق، خودكشي، همه و همه، آن چيزهايي هستند كه آدم مي تواند بوسيلة آنها از بين برود.(33)

آقاي علي دلالباشي يكي از خادمان راستين و زحمت كش ورزش كشتي است كه حدوداً از سال 1336 در خدمت فدراسيون كشتي فعاليت كرده است. دلالباشي مي گويد: حدود 10 سال در كنار تختي بودم، در ايامي كه مورد غضب حكومتيان قرار گرفت، او را ممنوع التمرين كردند، از بالا دستور دادند، تختي ديگر حق ندارد، تمرين بكند. به من هم گفتند، حق ندارد وارد سالن شود، ولي من در را به روي او باز مي كردم، تختي تمرين مي كرد، دوش مي گرفت، نماز مي خواند و مي رفت. در آن روزهاي سخت، سعي داشتم تا آنجا كه برايم مقدور بود به او خدمت كنم، به همين خاطر، مرتب تهديد مقامات مسئول بودم. در جريان كشتي ايران و شوروي در سال 1342، تيم شوروي جلو سالن محمد رضا پهلوي (7 تير كنوني) نشسته بود و من در پشت در ورودي بودم، قبلاً به من گفته بودند، اگر تختي را به سالن راه بدهي، پدرت را در مي آوريم. غلامرضا پهلوي [(شاهپور غلامرضا) برادر شاه كه علاوه بر سمت نظامي، رياست كميتة ملي المپيك ايران و نيابت رياست عالية باشگاه هواپيمايي كشور را عهده دار بود.] هم در سالن نشسته بود. من پشت در ورودي بودم كه صداي تختي را از بيرون شنيدم كه مي گفت: علي، علي در را باز كن. نتوانستم طاقت بياورم و با وجودي كه مي دانستم چه رفتاري با من خواهند كرد، در را باز كردم و تختي وارد شد. خدايي اش را بگويم اگر مدويد قهرمان شوروي ها او را نديده بود، شايد اين واقعه پيش نمي آمد و تختي در گوشه اي از سالن به دور از انظار مي نشست، اما خدا اينطور نمي خواست. مدويد با ديدن تختي جلو آمد و او را به وسط سالن كشيد و شد آنچه كه نبايد مي شد، ناگهان فرياد تماشاچيان و كف زدنهاي پي در پي و شادي آنان با حضور تختي همه برنامه ها را به هم زد، مردم بيش از دو دقيقه دست مي زدند و هلهلة شادي مي كردند و شعار مي دادند. اين در حالي بود كه هنگام ورود غلامرضا پهلوي، فقط عده اي از جا بلند شده بودند و چند نفري براي چند ثانيه دست زده بودند. غلامرضا پهلوي قهر كرد و رفت، ناگهان با فرياد يكي از مسئولان وقت روبرو شدم كه مي گفت: مگر نگفتم او را راه نده، فلان فلان شده! وسيلي محكمي به صورتم زد كه بيهوش شدم، مرا به بيمارستان سينا بردند، وقتي چشم باز كردم، ديدم تختي كنارم نشسته و گريه مي كند.(34)

براستي كدامين انسان مي تواند همچون تختي باشد و با همة مردم از فقير تا غني و از كوچك تا بزرگ، مهربان و بزرگوار باشد.(35)

نبي سروري، متولد باكو در جمهوري آذربايجان، قهرمان و ستارة مسابقات كشتي آزاد قهرماني جهان در سال 1957 استانبول (تركيه) و مربي تيم ملي كشتي آزاد ايران به مدت 12 سال، مي گويد: " حتي آنها كه تختي به خاطرشان و براي پهلوان شدنشان از خود گذشت، در حق او بدي كردند. يكي از كسانيكه تختي براي پهلوان شدنش كشتي نگرفت، عباس زندي بود، كسي كه تختي تلاش كرد تا او به مربيگري تيم ملي برسد. اما او بود كه به علي دلالباشي دستور داده بود كه تختي را به سالن راه ندهند، امّا دلالباشي با روي باز در را به روي تختي گشود و سيلي محكم عباس زندي پاداش باز كردن درب به روي تختي بود" .(36)

عوامل شاه كه از فريب تختي نا اميد شده بودند، دستور دادند، حقوق او را از سازمان برنامه و بودجه و فدراسيون كشتي قطع كنند كه با قطع اين حقوق او در مضيقه افتاد و به مشكل مالي برخورد كرد.(37) تختي در فقر و تنگدستي در سن 36 سالگي (آبان ماه 1345) با خانم شهلا توكلي ازدواج نمود. (38) و به همين علت نتوانست اجارة خانه اي كه براي زندگي خود و همسرش تهيه كرده بود، را بپردازد و مجبور شد، پس از 6-7 ماه به خانة پدريش كه مادر و خواهرانش در آن زندگي مي كردند، باز گردد.(39)

تختي در شهريور ماه 1346 تولد پسرش را جشن گرفت و به احترام قهرمان بزرگ آذربايجان، يعني بابك (باي بك)، اسم تنها فرزندش را بابك نهاد. سرانجام در روز هفدهم دي ماه 1346 كه آسمان خاكستري در فضايي پر از غم، سراسر تهران را فرا گرفته بود، آن شعلة سركش و چشمة زلال و آن قلب مهربان و گرم كه به عشق مردم مي تپيد، از تپش باز ايستاد و از كالبد رنجورش رها شده و به مرتفع ترين مرتبة آسمانها پرواز كرد و جسم پاكش در ابن بابوية شهر ري به خاك سپرده شد و همچون پورياي ولي (پهلوان بزرگ ترك، كه در مكتب تبريز تعليم ديده بود.) به اسطوره اي بزرگ تبديل شد.

"تختي به فرمان مستقيم شاه و توسط تيمسار سر تيپ رحيمي رئيس پليس تهران به قتل رسيد".(40) عوامل شاه، براي اينكه از غضب و شورش مردم جلوگيري كنند، شايع كردند كه تختي در هتل آتلانتيك خود كشي كرده است. ولي واقعيت اين است كه تختي پس از به قتل رسيدن، به هتل آتلانتيك كه متعلق به شاهپور غلامرضا بود، انتقال داده شده بود. "جسد تختي را در هتل آتلانتيك به طرزي يافتند كه پتو بر روي خود داشته و چنانچه سم خورده باشد، مسلماً تشنجاتي به وي دست مي داده و در اينجا اين سئوال پيش مي آيد كه به چه ترتيب پتو را بر روي خود كشيده بود".(41)

روزنامة الاخبار چاپ بيروت دربارة مرگ تختي اظهار نظر كرد و نوشت: در ايران مقامات امنيتي قهرمان جهان و المپيك را مي كشند و سپس جسد او را به هتل آتلانتيك آورده و دروغي مي نمايند كه قهرمان جهان به خاطر اختلافات خانوادگي خودكشي كرده است ولي همه از وطن پرستي او و از اينكه او خود را شريك غم و درد مردم مي دانست، اطلاع دارند. خواستند او را با پول و مقام فريب دهند ولي همه اين كوشش ها در برابر مقاومت تختي با شكست روبرو شدند. او در آخر عمرش، هدية شاه را نپذيرفت و گفت من از يك خانوادة فقير هستم و اين هديه از اموال عمومي غصب شده مي باشد و آرزويم اين است كه هموطنانم را آزاد و خوشبخت و دور از تسلط استعمارگران و مستبدان ببينم.(42) تختي از كشته شدن نهراسيد و هيچ چيز غير مردمي او را نفريفت و تا دم آخر زندگي از راه مردمي و انسانيت جدا نشد و همه چيز خود را در سر اعتقاد به مردم و ملت و روزبهي آنها فدا كرد.(43)

خانواده هاي فقيري كه مستمري ناچيز تختي را بي كم و كاست هر ماه در خانه هايشان، بدون منت هيچ چشمداشتي تحويل مي گرفتند، بعد از رفتن او بي سرپرست ماندند.(44)

مهدي تختي، برادر شادروان تختي مي گويد: نزديك ترين اعضاي خانوادة برادرم را مقامات وابستة شاه نمي گذاشتند به مزار او بروند، حتي از نثار يك دسته گل بر سر مزار عزيز از دست رفتة ما، ممانعت مي شد. هر وقت ميخواستيم يكدسته گل نثار آرامگاه عزيزمان بكنيم در مدخل در ورودي گورستان، دسته گل را مأموران امنيتي از ما مي گرفتند و حتي به ما تكليف مي كردند كه از پوشيدن لباس عزا خودداري كنيم. وي در بخش ديگري از سخنانش مي گويد: دو سال پيش از درگذشت برادرم، يكي از رفقاي مجسمه ساز او كه اهل تركيه بود به او پيشنهاد ساختن مجسمه اش را داد. بعد از آنكه برادرم با اين پيشنهاد موافقت كرد هر هفته و يا دو هفته يكبار با برادرم به كارگاه اين مجسمه ساز واقع در خيابان مازندران حدود ميدان فوزيه مي رفتيم و آن مجسمه ساز شروع بكار مي كرد ... در شرايط فعلي من تقاضايي كه از عموم بخصوص طبقة دانشگاهي و دانشجو دارم اين است كه با توجه به دوستي و وابستگي عميقي كه هميشه بين برادرم و اين طبقه از افراد جامعه بود، ترتيبي دهند كه اين مجسمه كه از چند محل نيز صدماتي ديده است، ضمن رفع نقص، توسط دانشجويان هنرهاي زيبا در محلي بخصوص نصب يا نگهداري شود. من ضمن اينكه حاضرم هر گونه هزينه اي را در اين زمينه تقبل كنم، پيشنهاد مي كنم، مجسمه را در مدخل يكي از تالارهاي ورزشي دانشگاه تهران نصب كنند. اينكار بخصوص از نظر تعلق خاطري كه شادروان برادرم تختي به دانشگاهيان داشت، راحتي روح او خواهد بود.(45)

ياد آور مي شوم كه در تابستان 1384، مجسمة نيم رخ تختي به همت مدير كل ادارة تربيت بدني استان آذربايجان شرقي، جناب دكتر جواد شهلائي، در محوطة استاديوم تختي تبريز نصب گرديد كه توسط استاد اصلاني ساخته شده بود.

تختي علاوه بر ايران در ميان قهرمانان كشتي جهان نيز خاطره اي فراموش نشدني دارد، چنانچه:
"1- عصمت آتلي كشتي گير محبوب تركيه كه قهرمان المپيك 1960 روم (ايتاليا) مي باشد، مي گويد: تختي، خيلي آقا بود. چنين آدمي كمتر پيدا مي شود، حتي الان هم مثل تختي، كشتي گيري پيدا نمي شود. از نظر اخلاقي، زبانزد همه بود، من هيچ وقت او را فراموش نمي كنم.

2- گوليكو ساكارادزه كشتي گير گرجستاني الاصل شوروي سابق كه قهرمان جهان در سالهاي 1963و1965 مي باشد، مي گويد: من فكر نمي كنم، ديگر تاريخ كشتي جهان، مرداني امثال تختي ها را به چشم ببيند. به نظر من بهترين كشتي گير تاريخ ايران تختي مي باشد.

3- جيماكوريدزه كشتي گير گرجستاني الاصل شوروي سابق كه قهرمان المپيك 1952 هلسينكي (فنلاند) مي باشد، مي گويد: تختي را من به خاطر اخلاقش به خاطر انسانيتش، به خاطر معرفتش دوست مي داشتم. او عالي بود، يك انسان كامل و من فكر نمي كنم، ديگر كسي مثل تختي پا به عرصة كشتي بگذارد. هنوز هم نمي توانم باور كنم مردي با آن صلابت و نجابت، چهره درنقاب خاك كشيده باشد".(46)

شهريارشيرين سخن نيزبااشاره به كشته شدن تختي توسط رژيم جلاد پهلوي به صراحت مي سرايد:
بيز بير دريا قان وئرميشيـك
زندانلارداجان وئرميشيك
قيرخ نسلي قربان وئرميشيك
شريعتي تـك انـسانـلار
تختي كيمي پهلوانلار(47)

امروزه كمتر استاديومي و باشگاهي در شهرها و بخش هاي مختلف ايران مي توان يافت كه به نام اين پهلوان بزرگ ترك مزين نشده باشد و همه ساله مسابقات بين المللي كشتي جام جهان پهلوان تختي، در شهرهاي مختلف ايران برگزار مي شود. كه هزينة زيادي را براي فدراسيون كشتي ايران تحميل مي كند و اين در حالي است كه همچنان مزار تختي به حالت اولش رها شده و هيچ گونه بنا يا مقبره اي كه در شأن وي باشد، ساخته نشده است و اين براي كسي كه جان و مالش و در يك كلام كل هستي اش را در راه مردم و وطن فدا كرد، دور از انصاف و جوانمردي است. مقصّر اصلي اين بي حرمتي فقط مسئولين نيستند، قهرمانان ملي كشتي نيز مقصرند، آنها كه با پول بيت المال به مقام قهرماني و به همه چيز رسيده اند و با صرف هزينه هاي سرسام آور براي خود مجموعة ورزشي بنام خودشان مي سازند و بعضي از آنها براي تفريح ماهي يكبار به كشورهاي خارجي از جمله آلمان و ... مي روند، اگر مرام داشتند، اگر غيرت داشتند، اگر به اندازة يك تار موي جهان پهلوان تختي جوانمرد بودند، مزار جهان پهلوان تختي به اين روز نمي افتاد. در سال 1382 در مراسم سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختي در ابن بابويه، بابك تختي (پسر تختي) اعتراض خود را در بين حضّار كه اكثراً قهرمانان و مسئولين سازمان تربيت بدني و فدراسيون كشتي بودند، اينچنين بيان كرد: آقايان خجالت بكشيد، اسطورة پهلواني و قهرماني كشتي شما در اين خرابه نگهداري ميشود، چرا هر سال فقط وعده و وعيد مي دهيد... .

مجموعة عظيم تلويزيوني "جهان پهلوان" كه به سرگذشت شادروان جهان پهلوان تختي مي پرداخت، سالهاي پيش توسط علي حاتمي شروع شد ولي متأسفانه در نيمه راه ساخت اين فيلم اجل به او مهلت نداد و اين فيلم نيمه تمام باقي ماند. سپس قرار شد كه بهروز افخمي دنبالة فيلم را به عهده بگيرد كه اين امر صورت نپذيرفت و فيلم همچنان به حالت اوليه رها گرديد. گفتني است كه فيلم سينمائي جهان پهلوان تختي، با متني كاملاً متفاوت از متن علي حاتمي، توسط بهروز افخمي در سال 1379 ساخته شد. در مجموعة تلويزيوني "جهان پهلوان" نقش مرحوم تختي را خسرو نظافت دوست كه از قهرمانان سابق كشتي فرنگي ايران و دارندة مدال نقرة بازيهاي آسيائي 1974 تهران مي باشد، بعهده داشت. در پايان ياد آور مي شوم كه تمام مدالهاي جهان پهلوان تختي در موزة حرم مطهر امام رضا (ع) نگهداري مي شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:

1- مجله كيهان ورزشي، شنبه 27 آذر 1373، ص 26. 2- مجله كيهان ورزشي، شنبه 26 شهريور 1384، ص 14. 3- باباخاني، خسرو (مولف)، تختي ، دفتر انتشارات كمك آموزشي، چاپ دوم (تهران 1380)، ص 14، 15 و 16. 4- مجله كيهان ورزشي، شنبه 24 اسفند 1370، ص 6. 5- فاطمي، سيد عباس (مولف)، زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينه اسناد، انتشارات جهان كتاب (تهران، 1377 ) ص 13. 6- مجله كشتي، دوشنبه 15 دي 1382، شماره يكم، سال اول، ص 26 . 7- زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينه اسناد، ص13. 8- تختي، صص 20، 21 و 22. 9- مجله كشتي، يكشنبه 6 ارديبهشت 1383، شماره چهارم، سال اول - ص 9 . 10 - تختي، ص 24، 25و26. 11- مجلة كشتي، دي ماه 1383، شمارة يازدهم، سال دوم، ص34. 12-تختي، ص 26. 13-معظمي پور، حجت اله (مؤلف)، آنچه بر كشتي آزاد ايران و جهان گذشت، انتشارات علم و ورزش، (تهران،1372)،ص 22 تا 80 . 14-مجلة كيهان ورزشي، شنبه 26 شهريور 1384، شمارة 2583، سال پنجاهم، ص14. 15 - www.mashaheer.net و تقويم فدراسيون كشتي 1383 (سال المپيك)، جمشيد آرش (مؤلف و گرد آورنده) . 16-زندگي ومرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد، ص 79. 17-تختي، ص 49،43و46. 18- مجلة كشتي، دوشنبه 15 دي ماه 1382، شمارة يك، سال اول، ص 34. 19- تختي، ص 45. 20-مجلة كيهان ورزشي، شنبه 24 اسفند 1370، شمارة 1933، سال اول، ص 3420. 21-تختي، ص 30 و 31. 22- بهمنش، عطاءالله (مؤلف)، من به مردم تعظيم مي كنم، انتشارات چاپار، (تهران،؟)، ص 48 و 49 23-تختي، ص 40 و 41 24-زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد، ص 64 و 63 25- تختي، ص 31 26- زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد، ص 64 و 63 27-تختي، ص 31 28-مجلة كشتي، دي 1383، شمارة يازدهم، سال دوم، ص 18 29 - شيشه گران، بهزاد (مؤلف )، سيماي پهلوان تختي، ناشر: هوشنگ رضايي نژاديان،(تهران،1377)،ص 30-تختي، ص 17 و 18 31-زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد، ص 31 32-همانجا، ص 67 33- من به مردم تعظيم مي كنم، ص6 و7 34- تختي، ص 51 و 52و53 35- زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد، ص82 36- همانجا، ص 81 37-همانجا، ص 79 38-تختي، ص 7 39- زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينة اسناد، ص 88 و 40- همانجا، ص 121و119 41- همانجا، ص 117 42- همانجا، ص 137 43- من به مردم تعظيم مي كنم،ص7 44- مجلة كشتي، دي 1383، شمارة يازدهم، سال دوم، ص 20 45-من به مردم تعظيم مي كنم، ص 69و70 46-مجلة كشتي، 15 دي 1382، شمارة يك، سال اول، ص 36و37 47-كليات اشعار تركي شهريار، مقدمه و توضيح و تعليقات: دكتر پرفسور حميد محمد زاده انتشارات نگاه و انتشارات زرين، چاپ دوم، (تهران، 1368) ص 211و212


Share/Bookmark

1 Comments:

Blogger Majid ZiaSaeidi said...

پدر آمرزيده هركسي مي داند كه همداني ها هم فارس هم لر و هم ترك دارند.
طبيعي است كه در چنين محيطي كسي تركي هم بلد باشد بدون آن كه زبان مادريش باشد.
پس بي خود زور نزن كه بي فايده است.

6:10 AM  

Post a Comment

<< Home