Sunday, January 06, 2008

خاطراتي از حضور برادران تؤرك تؤركيه‏اي در همدان



خاطراتي از حضور برادران تؤرك تؤركيه‏اي در همدان

چاپ شده در : هفته نامه ي « سينا » ـ استان همدان ـ

شماره 148 ( 5 دي ماه 1386 )

اشاره : آنچه در پي مي آيد، بخـشي اســـت منـتخب از كتـاب « هگمتانه تا همدان ، قديميترين شهر ما » تاليـف آقـاي « غلامحـسيــن قَرَه‏گؤزلو » ( انتشارات اقبال ، چاپ دوم 1385 ، صفحات 591 تا 599) ، كه با مختصر اصلاح ويرايشي تقديم محضر خوانندگان عزيز مي شود :

ــــــــــــــــ

« ... اينك در اين بخش از يادداشتها به ذكر خاطراتي چند از معمرين مورد وثوق { از زمان جنگ جهاني اول } مي پردازيم پس از آن بسراغ قواي مملكتي آن زمان (قزاق و ژاندارم) و نقش هر كدام از اين دو قوا در آن اوضاع و احوال مي رويم .

« قواي انگليس »

قواي انگليس به فرماندهي ژنرال "دانسترويل" در محلي مقابل "قاليبافخانه" كه در خارج از شهر و در محوطه وسيعي بود چادر زده بودند.

جالب توجه اينكه با وجوديكه نيروهاي "هندي" هم جزو ابواب جمعي قواي انگليس محسوب مي شدند ،{ انگليسي‏ها } به دليل تكبر و تفرعن ذاتي و قائل بودن به تبعيض نژادي ، حاضر نبودند هندياني را كه تحت فرماندهي آنان در كليه عملياتهاي سخت سپر بلايشان بودند را در كنار اردوي خودشان جاي دهند ؛ در نتيجه نيروهاي هندي در پشت "بيشه خراطها" چادر زده و اردو بر پا ساخته بودند . رفتار اينان با مردم همدان به مراتب مردمي تر از رفتار انگليسيان متكبر و از خود راضي بود.

« قواي عثماني »

قواي عثماني (تركيه فعلي) در قطعه زميني كه قرار بود در آنجا مسجدي بنام "مسجد شاه" بنا كنند و بدين منظور مقدار زيادي مصالح ساختماني از قبيل گچ و آجر و غيره در آنجا ريخته بودند { مستقر شده بودند } . از طرفي قبل از آن ، حصيربافها و دوگوله‏سازها (ديزي گلي سازنگان) آنجا را به تصرف خودشان در آورده و كارگاهشان را بدانجا منتقل كرده و مشغول كار شده بودند . قواي امپراتوري عثماني‏{ كشور تركيه } مستقر در همدان هم همانجا در كنار آنها اردو زده و روزها به منظور تهيه آب آشاميدني و ديگر نيازهاي مصرفي خود به محل مدرسه شرافت (واقع درجنب "مرقد شاهزاده حسين") مي آمدند و آب مصرفي خود را از آنجا مي بردند . رفتار آنها { تركهاي تركيه } با اهالي همدان ، شرافتمندانه و به مراتب مردمي‏تر از ديگر قوا بخصوص روسها بود. از طرف ديگر چون مسلمان هم بودند ، همه جا مورد محبت ، پشتيباني و همكاي مردم همدان بر عليه روسها قرار مي گرفتند . هرگز - براي يك بار هم شده - مشاهده نشد كه يك سرباز عثماني { تركيه‏اي } با نظر سوء ، به ناموس مردم چشم بدوزد . خلاصه اينكه سربازان و افسران عثماني { كشور تركيه } ، متعصب ، مُبادي آداب ، اغلب متدين و با غيرت ودند . هر گاه يك يا چند نفر از آنان ، در كوچه و خيابان ، با زني روبرو مي شدند ، به محض مشاهده ترس و وحشت زن مزبور ، فوراً خودشان را كنار مي كشيدند و ضمن سر بزير ايستادن ، اظهار مي داشتند :

» قوْرماخ لازيم دئييل ، سيز بيزيم باجيميزسينيز «

( يعني : اصلاً نگران نباشيد و از ما نترسيد، شما خواهر ما هستيد )

بدين لحاظ ضمن جلب محبت صادقانه‏ي مردم ، از همكاري و حتي اخذ اخبار دشمن { روسها و انگليسيها } از آنان استفاده مي كردند .

از جمله خاطراتي كه در اين باره به خاطرم مانده خاطره درگيري مسلحانه شديد بين قواي عثماني{ تركيه } و روس در ناحيه اطراف قلعه كهنه در حدود "ميدان سيزده خانه" بود كه در اين نبرد مقطعي و محدود تعدادي از مردان آزاديخواه و شجاع همدان ، مسلحانه وارد عمل شدند و علناً قواي عثماني { تركيه } را ياري دادند .

قواي روسيه در همدان و رفتار تجاوزگرانه آنان در اين شهرستان

ستاد فرماندهي و مقر افسران روسي به فرماندهي ژنرال « باراتف » واقـع در « باغــچه‏ي اميــر تومـان قَرَه گؤزلو » نيري كلي در قلعه كهنه و عده اي هم تعدادي از منازل بزرگ و اعياني شهر را با زور متصرف شده و در آنجا مستقر شده بودند .قواي روس را بيشتر ، روستائيان و كشاورزان و كسبه و اقشاري از مردم اغلب جوان و كم تجربه كه بزور{ از ميان مردم روسيه } جمع آوري شده بودند ، تشكيل مي دادند كه تعليمات نظامي كافي و تجربه عملياتي چنداني نداشتند و به دستور امپراتور روسيه آنها را بزور از سر كار خود به ميدان نبرد فرستاده و آواره‏ي كوه و بيابان و كشور بيگانه ساخته بودند و بدين لحاظ هرگز با نيروهاي تعليمات ديده و با تجـــربه و ورزيده‏ي عثــــماني{ تركهاي تركيه اي } قابل مقايسه نبودند . لذا با وجود تعداد كثيرشان كه به مراتب بيشتر از قواي عثماني بود ، چون از شجاعت و مـــــــهارت در رزمنـدگي عثمانيان{ تركهاي تركيه اي } اطلاع داشتند و بارها ضرب دستشان را چشيده بودند ، بكلي از آنان وحشت داشتند و هميشه سعي مي كردند در كوچه و خيابان و منازل و كاروانسرها و اماكن ديگر تا آنجا كه ممكن است با عثمانيان شجاع رودرو نشوند . هرگاه در قهوه خانه يا هر جاي ديگر ، به آنها خبر مي رسيد كه تعدادي از سربازان مسلمان عثماني { تركيه‏اي } ، در آن حدود ديده شده يا در حال آمدن به آن سمت هستند ، فوراً با ترس و وحشت زياد و با سرعت آن محل را ترك كرده و از آن نواحي دور مي شدند ؛ ي هر گاه قصد ورود به جايي را داشتند بمحض اينكه از حضور عثمانيان (هر چند اندك) در آنجا اطلاع حاصل مي كردند هرگز به آنجا نزديك نمي‏شدند. در اين ميان تنها افسران روسي كه تعدادشان اندك بود تعليمات كافي ديده و تجربيات نظامي هم داشتند و در نحوه بكار بردن انواع ساحها داراي مهارت و لياقت، و روي هم رفته به مراتب شجاع تر از ديگر قواي گسترده روسيه بودند و بندرت حاضر به از دست دادن سلاح خود و يا اسير شدن بدست دشمن مي شدند ؛ در حالي كه سربازان روسي مسلح ، اغلب طعمه‏ي خوبي براي مردان آزاديخواه و در كمين نشسته‏ي همدان بمنظور به چنگ آوردن سلاح آنان بودند و بارها اتفاق مي‏افتاد كه يك نفر مرد چوب بدست ، موفق به خلع سلاح يك يا دو نفر از آنان گرديده و اسلحه شان را به چنگ مي‏آورد . علاوه بر اين سربازان روسي آنچنان كه بايد متمدن و مبادي آداب هم نبودند و روي هم رفته اكثريت شان حتي وحشيانه و رفتاري گستاخانه داشتند . ديده شد تعدادي از آنان كه از قرار معلوم تا آن زمان در روستاي خودشان انار نديده بودند، به محض دريافت انار از مردم آن را با پوست گاز مي زدند و در نتيجه چهره خود را در هم مي كشيدند و انار گاز زده را به گوشه اي پرتاب مي كردند. اين بيگانگان متجاوز هرگاه فرصتي مي يافتند در صورت روبرو شدن با نواميس مردم مسلمان ، حالت تهاجم و تجاوز بخود مي گرفتند و مرتباً با هيجان تمام به صداي بلند صدا مي زدند : » ماتيشكا، ماتيشكا ! ( روسپي، روسپي ! ) « ؛ در نتيجه زنان مسلمان هميشه خود را از مسير و دسترس آنان به دور نگاه مي داشتند .

از ديگر نمونه خاطرات تلخ مربوط به دوران اسكان روسها در همدان مربوط به اشغال جابرانه منازل مردم در آن زمان و اتفاق ناگواري است كه براي يكي از مالكين اين نوع خانه ها افتاد :

يكي از حجاج معروف همدان بنام حاج لطفعلي (پدر آقايان حاجي اسماعيل و حاجي اسدالله سوداگر) از طايفه‏ي معروف "سوداگران" ساكن در حوالي محلات درودآباد و نواحي اطراف آن ، اقدام به ساختن منزل اعياني وسيع دو طبقه مشتمل بر دو حياط تو در تو يا بقول معروف اندرون- بيوني داراي زير زمينهاي جادار سر تا سري شبيه به بارانداز كه با احتساب زيرزمين اين ساختمان نمونه و بي نظير در آن زمان سه طبقه محسوب مي گشت، داراي آب جاري و در هر يك از حياط ها هم حوضي مجزا و خوش منظره وجود داشت. علاوه بر اين در انتهاي حياط بزرگ از زيرزمين به مطبخ (آشپزخانه‏ي) وسيعي راه داشت كه از درون اين مطبخ بوسيله دربچه كوچكي كه كلون دار و محكم بود ، راهي به درون باغچه‏ي وسيع چندين هزار متري بنام "باغچه گندمي" (زيرا از كثرت وسعت در آن گندمكاري هم مي كردند) راه داشت . اين منزل اعياني تازه ساز با اطاقهاي ج دري گچبري شده اُرسي دار (پنجره بالا رو كشوي) واقع در محل اعيان نشين شهر بنام "درود آباد" آنهم جنب "حوض آقا" (منظور آقاي "سعيد الممالك" است) كه مالكينش هنوز فرصت در اختيار گرفتن آن را نيافته بودند ، بزور از سوي روسها اشغال شد . آنها تعهد و قول دادند كه به هنگام تخليه قوا و كوچ از همدان ، منزل را دوباره به مالك اصليش برگردانند و در عين حال هيچگونه دخالت يا مزاحمتي براي باغچه‏ي گندمي و همسايه‏هاي اطراف منزل فراهم نياورند . بدين طريق اين منزل وسيع اعياني ، حدود سه سال تمام تا زمان خاتمه جنگ اول و تخليه همن از قواي بيگانه در اختيار قواي روس بود.

روسها روزي به حاجي اطلاع دادند كه در حال رفتن بوده و آماده تحويل دادن منزل به او هستند . روسها رفتند و منزل را تحويل حاجي دادند. حاجي هم تصميم گرفت منزل نوساز اعياني‏اش را كه اينك در اثر بي مبالاتي روسها بصورتي نامطلوب در آمده بود مرمت كند و سپس به آنجانقل مكان نمايد . حاجي كه بعدازظهر فرداي همان روزي كه روسها منزل را تخليه كردند با خوشحالي تمام وارد منزلش شده و به بازديد از آن و ريختن طرحي براي تعمير خرابي هايش مشغول بوده ، متوجه صداي پايي از طبقه بالا گشته و از پله ها بالا ميرود و پسركي حدودا 17 - 18 ساله را مي بيند كه قبلاً هم بارها او را بعنوان خانه شاگرد يا نوكر روسها ديده و بخوبي مي شناخت . پسركي پررو و گستاخ كه از قرار معلوم اينك بدنبال جمع آوري بعضي وسايل يا خوراكي هاي باقي مانده از قواي بيگانه به اين خانه آمده بود . به محض مشاهده حاجي در حالي كه يك قبضه تفنگ سه تير روسي بجاي مانده از روسها را بر روي دستش داشته پس از سلام و احوال پرسي ، ضمن اينكه با كف دست محكم به قنداق تفنگ مي زند ، خنده كنان رو به حاجي كرد و اظهار مي دارد : » حاجي مي بيني ، عجب تفنگ نو و خوشدستي است ، بيا اين را از من بخر « و در ضمن صحبت سر لوله تفنگ را به سمت حاجي بالا‏مي‏آورد ! . حاجي كه اساسا با نحوه كار هر نوع اسلحه و تيراندازي و... نا آشنا بود‏ه ، با مشاهده لوله تفنگ نشانه كرفته به سمتش تكاني خورده و سر پسرك فرياد مي‏كشد كه : » پسر مواظب باش، من تفنگ را مي خواهمكنم چكار داري مي كني. سرش را آنطرف تر بگير! ... « . پسرك كه از مشاهده دستپاچگي وحالت ترس حاجي كستاخ تر شده بوده خنده كنان مي گويد : » نترس حاجي، اين تفنگ پر نيست و فشنگ ندارد ؛ ببين آ... « و در عين حال ماشه‏ي تفنگ را فشار ميدهد. فشردن ماشه همان و در خوندر غلتيدن حاجي جوان و از پا در آمدن او همان ؛ چرا كه گلوله درست به وسط پيشاني حاجي اصابت كرده و مغزش را متلاشي ساخته بود . ...

عده اي با شنيدن صداي تير به داخل حياط دويده ، پسرك را به همراه آلت قتل دستگير و به اداره نظميه همدان مي برند اما چون صغير و مدعي بوده كه در اين مورد قصد و عمدي نداشته و از طرف ديگر حاج فتحعلي سوداگر ـ پدر حاجي مقتول كه خود از حاجيان بنام و معمّر همدان بوده ـ رضايت مي دهد ، او را آزاد مي نمايند . بعدها شنيدم كه قاتل در بازار همدان شاگرد قهوه چي شده بوده و زندگي نكبت باري داشته است .

به خاطر رفتار ظالمانه و ناهنجار روسها ، آنها هميشه مورد نفرت مردم بودند و اهالي همدان احساس كينه مخصوصي نسبت به آنان داشتند. از طرفي آنان را كافر و نجس مي دانستند. بدين جهت در هر فرصت و موقعيتي كه پيش مي آمد بهر طريق انتقام خود را از آنان مي كشيدند و در صورت درگيري نيروهاي عثماني { تركيه } با روسها ، بياري عثماني‏ها { تركهاي تركيه‏اي } مي شتافتند . در چنين جو و حال و هوايي روزي درگيري شديدي بين گروهي از قواي عثماني { تركيه } و روسيه تزاري در ناحيه اطراف "قلعه كهنه" رخ داد. (قلعه كهنه آن زمان محل عمده قواي روسها بود) . در اين نبرد تعدادي از مردان شجاع و مسلح همدان كه در عين آزاديخواهي، مخالف با استبداد محمدعليشاه بودند و به "جمهوري خواهان" همدان معروف بودند ، در هر فرصت با قواي عثماني { تركيه } همكاري مي كردند. زيرا كه روسها حامي "محمدعليشاه" بودند وخصم آزاديخواهان . مشهورترين اين مردان كه در آن روز دوش به دوش سربازان عثماني { تركيه } با روسها جنگيدند عبارت بودند از : برادران زارع زاده (اسماعيل خان و احمد خان) و مردي شجاع و قهرمان بنام كربلايي عبدالعلي ( بقول همداني ها كل عبدالعلي بكتاشي پدر پهلوان صاحب نام و استاد و مربي ورزش همدان آقاي مهدي بكتاشي ) كه مي گفتند در تيراندازي با سلاح كمري و انواع تفنگها بي نظير بوده و طناب باريكي را كه متصل به وزنه اي بوده از فاصله چندين ده متري با اولين تير هدف قرار مي داده است . بهر صورت در اين نبرد دلاورانه و خونين كه در فاصله‏ي بين قلعه كهنه و "باغچه گندمي" رخ داد ( باغچه اي بود در انتهاي "كوچه شيخ نقي" ) شدت تيراندازي بحدي بود كه مرتباً تيرهايي زوزه كشان بداخل منازل اطراف فرود مي آمد و يكي از اين تيرها به دسته گهواره بچه شيرخواري كه به همراه برادرش در درون باغچه گندمي بود اصابت كرد . سرانجام روسها شكست خورده و تعداد قابل ملاحظه اي تلفات دادند و چند نفر‏شان هم به اسارت در آمدند . عثمانيها { تركهاي تركيه اي } كه بيش از اين كاري نداشتند با خونسردي تمام بر پشت اسبهاي خود پريدند، تفنگهايشان را حمايل كردند و پس از تكان دادن دست و اظهار تشكر محل را ترك كردند و اسرا و سلاحهاي باقي مانده در معركه را براي برادران مسلمان ايراني طرفدار خود باقي گذاشتند . دلاوران مبارز همداني هم پس از خلع سلاح كردن اسراي روسي ، دستهايشان را بوسيله طناب بهم بستند و آنان را به زير زمين منزل برادران زارع زاده كه خود از مدافعين و مبارزين اين نبرد بودند منتقل ساخته و در آنجا زنداني كردند ... » .


Share/Bookmark

0 Comments:

Post a Comment

<< Home