Wednesday, December 10, 2008

لَلين ( لالجين ) شهر هنر



لَلين ( لالجين ) ؛
شهر هنر


جواد حسينقلي پور
( فوق‏ليسانس زبان و ادبيات از دانشگاه تهران )

منتشره در :
هفته نامه « سينا » ( چاپ استان همدان )
شماره 161 ( 6 / 8/ 1387 )



الف ـ جغرافيا و جمعيت
بر اساس آخرين تقسيمات كشوري ، استان همدان از هشت شهرستان شامل : شهرستان رَزَن ، شهرستان كورَنگ ( كبودراهنگ ) ، شهرستان باهار ( بهار ) ، شهرستان اسدآباد ، شهرستان همدان ، شهرستان ملاير ، شهرستان تويسركان و شهرستان نهاوند } تشكيل شده است .
شهرستان باهار ( بهار ) كه با وسعت 1329 كيلومتر مربع در نيمه شمالي استان واقع شده ، از شمال به شهرستان كبودراهنگ ، از جنوب به شهرستان‏هاي همدان و اسدآباد و از غرب به شهرستان اسدآباد و استان كردستان و از جنوب به شهرستان هاي همدان و اسدآباد محدود مي‌شود . شهرستان باهار ( بهار ) داراي سه بخش به نامهاي : بخش مركزي ، بخش لَلين ( لالجين ) و بخش صالح‌آباد بوده ومركز شهرستان ، شهر بهار مي باشد .
بخش لَلين ( لالجين ) با وسعت 508 كيلومتر مربع در شرق شهرستان بهار واقع و از غرب به شهرستان همدان و از شمال به كبودراهنگ محدود مي‌شود و شامل دو دهستان : ماران ( مهاجران ) و سفالگران است .
شهر لَلين ( لالجين ) كه با حدود چهارده‌هزار نفر جمعيت { طبق آمار سال 1375} ، مركز بخش لَلين ( لالجين ) محسوب مي گردد ، از شهر همدان 20 كيلومتر و از شهر بهار 9 كيلومتر فاصله دارد . اين شهر از سال 1329 شاهد سير صعودي جمعيت و تعداد خانوار بوده‌است . ميزان رشد جمعيت اين شهر بين دو مقطع سرشماري 65 - 55 برابر 3/4 درصد و بين سالهاي 65 و 70 ، برابر 4/2 درصد بوده است ( در هر دو مقطع ، متوسط رشد جمعيت استان ، به ترتيب 35/3 و 9/1 درصد بوده‌است ) .

ب ـ قوميت
قريب به هفتاد درصد از مردم استان همدان از نژاد تؤرك هستند و به « زبان تؤركي با لهجة آزربايجاني » تكلّم مي‏كنند . ناحية تؤرك نشين استان همدان ، حدود سه چهارم از مساحت اين استان را تشكيل مي دهد . مناطق اين ناحية تؤرك نشين عبارتند از : شهرستان رزن ، شهرستان باهار ( بهار ) ، شهرستان كورَنگ ( كبودراهنگ ) ، حدود نود درصد شهرستان همدان ، نيمة شمالي شهرستان اسدآباد ، نيمة شمالي شهرستان ملاير و قسمتهايي از شهرستان‏هاي تويسركان و نهاوند . تؤرك هاي استان همدان از جمله مردم لَلين ( لالجين ) ، همچون مردم سايرمناطق آزربايجان و نيز تؤركييه ، از تؤرك‏هاي اوْغوز به شمار مي‌روند .

ج ـ وجه تسمية شهر
در بيان وجه تسميه سرزمين‏ها ، شهرها ، كوه‏ها ، رودها و ... ، غالبا وجوه بسيار مختلفي مطرح مي‏شود كه اكثراً فاقد بنيان‏هاي علمي و زبان‏شناختي بوده و متكّي بر علايق و آمالِ «ويژه» مي‏باشد . بديهي ترين اصول عقلي در اين موارد عبارتند از :
اصل اوّل ـ نام صحيح هر سرزمين و شهر و روستا و طرز تلفّظ آن ، همان است كه مورد استعمال در ميان خودِ مردم و قوم ساكن آن سرزمين و شهر و روستا است و تلفّظ اقوام و مردم ديگر از آن ، مطلقاً ملاكي براي وجه تسمية آن نمي‏تواند باشد ؛ مثلاً مردم شهر "بارسلون" واقع در كشور اسپانيا ، شهر خود را "بارسلونا" تلفّظ مي‏كنند و عرب‏ها آن را "بَرشلونَه"‌ تلفظ مي‏نمايند و بديهي است كه نام صحيح آن شهر ، "بارسلونا" است و نه "بَرشلونَه‌" ؛ و روشن است كه يافتن وجه تسمية اين شهر از شكل عربي آن ( بَرشلونه ) ، چه‏قدر فاقد منطقِ عقلي و زباني است .
مردم" لَلين" ، شهر خود را " لَلين" مي‏نامند و نه "لالجين" ( همانگونه كه همة تؤرك‏ها آن را "لَلين / لالون" مي‏نامند و نه "لالجين" ) ، و بر اين اساس ، نام صحيح اين شهر و طرز تلفّظ واقعي آن ، " لَلين" است و نه "لالجين" ؛ و در نتيجه ، يافتن وجه تسمية اين شهر بايد از كلمة " لَلين" باشد .
اصل دوّم ـ منشأ نام هر سرزمين و شهر و روستا و ... را بايد در دايرة "زبان" مردم و قوم ساكن در آن ، جستجو كرد و هر گونه نظرات گوناگون كه در اين مسير بيان مي‏گردد بايد در اين دايره ، مورد نقد و اثبات يا انكار قرار گيرد ، مگر آنكه دلايل متقن زبان‏شناختي و علمي ( و نه دلايل ذوقيِ غير‏علمي ، سياسي و ... ) ، منشأ ديگري را براي آن ارائه كند .
اين قاعده در مورد شهر ما هم ، جاري است ؛ يعني حتّي اگر كلمة "لالجين" ( و نه " لَلين" ) ، مرجع ما براي يافتن وجه تسمية اين شهر باشد ، منشأ اين كلمه ( : لالجين ) را بايد در دايرة "زبان" مردم و قوم ساكن در اين شهر ، جستجو كرد كه "تؤرك" هستند و زبان‏شان "تؤركي" است و الّا سرنوشت آن ، همچون نظرات پُر آب و رنگ و به ظاهر علمي بعضي نويسندگان هم‏استاني و غير هم‏استاني در مورد اسامي شهرها و روستاهاي استان همدان ( از جمله در مورد : اسامي شهر " لَلين " ، شهر " باهار " و ... ) مي‏شود كه حُبّ و بُغض كور قومي ، ذرّه‏اي اعتبار براي آن ، نزد عقلا باقي نگذارده است . پس همانطوري كه گفته شد ، حتي اگر كلمة " لالجين " ( و نه " لَلين " ) ، مرجع ما براي يافتن وجه تسمية اين شهر باشد ، منشأ اين كلمه ( : لالجين ) را بايد در دايرة زبان مردم و قوم ساكن در اين شهر كه زبان تؤركي است ، جستجو كرد و نظرات ارائه شده ، در اين دايرة منطقي ، قابل ارائه است . به عنوان مثال از جمله نظراتي كه با مرجع ِتحليل قرار دادن كلمة "لالجين" ( و نه " لَلين" ) ، قابل بررسي است ، نظريه اي است كه معتقد است كلمة "لالجين" ، مُحَرَّف كلمة "لاچين" است ، با اين تحليل كه :
1 ـ « جين‏/‏ چين ‌» در كلمة "لالجين" : « جين‏/‏ چين ‌» ، يك پسوند در زبان تؤركي است كه از جمله در تركيب كلمات : « گؤگَرچين/ در تؤركييه : گووَرجين » ( كبوتر ) ، « بيْلديْرچين / در تؤركييه : بيْلديْرجيْن » ، « سيْغيْرچين » ( سار ) ، « باليْقچين » ( مرغ سقّا ) ، و ... ، به كار رفته است .

2 ـ « لال » در كلمة "لالجين" : حرف "ل" دوّم ، در اين كلمه ، اضافي بوده و حاصل تغييرات و اضافاتِ حروفيِ عاميانه است كه در تؤركي به وفور ديده مي‏شود ؛ مثلا كلمة « قرارداد » ، با تبديل "د" به "ل" به صورت « قرالداد » تلفظ مي‏گردد ؛ همچنين است كلمات : كندلي › كتدي ( روستايي ) ؛ آتلي › آتدي ( اسب سوار ) ؛ كَچَل › چَچَل ؛ ضَرَر › ضَرَل ؛ آج › آژ ( گرسنه ) ؛ جانلي › جانني ( جاندار ) ؛ اوز › يوز ( صورت ) ؛ و ... .
بنابراين ، شكل صحيح "لال" همان "لا" است و در نتيجه ، شكل صحيح كلمة « لالجين » ، « لاجين › لاچين » مي باشد .

3 ـ « لاچين » : در فرهنگ لغت تؤركي به فارسي "سنگلاخ" ( تأليف ميرزا مهديخان استرآبادي ، منشي نادرشاه افشار ) ، ذيل كلمة "لاچين" آمده است :

« لاچين : شاهين باشد ... و نيز نام قبيله اي است از اَتراك ( يعني : تؤرك ها ) ... » .

اين امري مسلّم است كه نام بسياري از سرزمين‏ها ، كشورها ، شهرها و روستاها و ... ، از نام قوم ساكن آن ، اخذ شده است مثل : « انگلند » ( به معني سرزمين قوم "انگل" = انگلستان ) ، « ايرلند » ( به معني سرزمين قوم "اير" ) ، « هونگري/ هانگري » ( به معني سرزمين قوم تؤرك"هوُن" = مجارستان ) ، « فين‏لند/ فنلاند » ( به معني سزمين قوم "فين" ) ، « آغاج اَري/ آغاجاري » ( شهري است در خوزستان كه به لحاظ اينكه موطن تؤرك‏هاي "آغاج اَري" ـ در فارسي به معني جنگل‏نشين ـ است ، اين نام را گرفته است ) ، « باهار/ بهار » ( شهر "باهار" ، مركز شهرستان "باهار/ بهار" واقع در استان همدان ، به خاطر اينكه موطن قوم تؤرك "باهارلي / بهارلو" است ، اين نام را گرفته است ) و ... .
همان‏طور كه در فرهنگ لغت تؤركي به فارسي "سنگلاخ" آمده : « لاچين : شاهين باشد ... و نيز نام قبيله اي است از اَتراك ( يعني : تؤرك‏ها ) ... » ؛ لذا « لالجين » يعني : « سرزمين تؤرك‏هاي لاچين » .
البته همانطوري كه گفته شد غالبا در مورد وجه تسميه اسامي سرزمين ها و شهرها و ... ، نظرات مختلف و متضادي ارائه شده و مي‏شود ، مثلا تاكنون در مورد وجه تسمية شهر همدان ده‏ها نظريه متفاوت و متعارض ارائه شده است و بديهي است فقط نظراتي ، قبول خاطر اهل تحقيق ، خواهد بود كه واجد ملاك‏هاي عقلي و منطقي و زبان‏شناختي ( كه به تعدادي از آنها فوقاً اشارة مختصري گرديد ) باشد .


د ـ كهن‌ترين متن فارسي كه نام لَلين ( لالجين ) در آن مذكور است

« همدان ، ولايتش پنج ناحيت دارد : اول فريوار در حوالي شهر است تا دو فرسنگي ( در سمت اسدآباد ) هفتاد و پنج پاره ديه است و شهرستانه و لالجين و فخرآباد و قاسم‌آباد و كوشك باغ و ... از حساب فريوار است » ( نُزهَتُ القُلوب ، حمدالله مستوفي ) .

چنانكه از نوشته "حمداللّه‌مستوفي" در كتاب " نُزهَتُ القُلوب" برمي‌‌آيد ، "لَلين" ( لالجين ) در سدة هشتم هجري از جمله دهستان‏هاي بزرگ در نواحي همدان بوده است ؛ چنانكه از ميان هفتاد و پنج دِه از بخش فريوار ، نويسندة كتاب " نُزهَتُ القُلوب" ، نام "لَلين" ( لالجين ) و چهار دِه ديگر را به عنوان قريه‌هاي بزرگ بخش فريوار ذكر كرده است .
برخي محققان ، جنوب غربي شهر را جايگاه پيشين "لَلين" ( لالجين ) مي‌دانند ؛ اما چنانكه سالخوردگان شهر به ياد دارند ، در محل مذكور كه به "ميس‏يوْوا تَپه‏سي" معروف است ، خرابه‌هايي به جا مانده بوده و گويا ويرانه‌هاي دهي به نام "ميس‏يوْوا" بوده است . در كتاب "تاريخ مفصّل همدان" ، ص 317 چنين آمده است :

« "موسياباد" از آباديهاي قديم است كه تقريباً نهصد سال قبل وجود داشته و از وجود محدثان و علما بهره‌مند بوده است . "ابوالعباس ‌احمد بن ‌محمد موسيابادي" از راويان قرن پنجم و "ابوعبدالله ‌حسين ‌بن ‌جعفر بن‌ حمدان موسيابادي واعظ" از علماي قرن پنجم ... منسوب به آنجاست » .

مردم بر اساس آنچه از پدران خود شنيده‌اند ، جايگاه پيشين "لَلين" ( لالجين ) را حدوداً شمال و شمال‌غربي محل كنوني شهر مي‌دانند . در خانه‌ها و زمين‏هاي اين بخش از شهر ، هنوز هم با كندن زمين مي‌توان تنور ، چاه پُر شده ، خشت و سفال شكسته يافت .

هـ ـ مسئله وقفيت و وقوع مردم در عسر وحرج
امروزه بنا بر ادعاي اداره اوقاف ، دو دانگ املاك و زمينهاي زراعي واقع در هر نقطه از شهر "لَلين" ( لالجين ) ، موقوفه به شمار مي‌رود و اين امر موجب مشكلات متعدد براي اهالي شده است ؛ اگرچه مسئولين اداره اوقاف ، تاكنون مستندات و مداركي معتبر مبني بر موقوفه بودن املاك "لَلين" ( لالجين ) كه مورد تأييد مراجع قانوني باشد به اهالي ارائه نكرده‌اند .

و ـ وضعيت توليد صنايع دستي در اين شهر
هشتاد درصد از جمعيت شهر "لَلين" ( لالجين ) به سفالگري و توليد سراميك اشتغال دارند . "لَلين" ( لالجين ) از مراكز عمده ساخت سفال و سراميك ايران و جهان به شمار مي‌رود و محصولات هنرمندان سخت‏كوش آن علاوه بر شهرهاي دور و نزديك ايران به بسياري از كشورهاي ديگر صاد مي‌شود . سفالينه‌هاي ساخت "لَلين" ( لالجين ) بسيار متنوع است و انواع ظروف تزئيني و مصرفي را شامل مي‌گردد . كارگاههايي كه در زمينه ساخت سفال و سراميك فعالند ، طبق آمار اتحاديه صنف سفال و سراميك ( آبان 1385) بالغ بر 683 واحد است . در سالهاي اخير به علت تفاوت نسبي در عرضه و تقاضا و دشواري ساخت مصنوعات سفالين و نيز كاهش يا عدم كاربرد برخي از سفالينه‌ها ، تمايل به ساخت ظروف تزئيني بيشتر شده‌است و خطر نابودي ، بعضي از شاخه‌هاي سفالگري را تهديد مي‌كند . تعدادي از اهالي "لَلين" ( لالجين ) به نقاشي بر روي سفالينه‌ها اشتغال دارند . نقاشي بر روي سفال بر دو قسمت است :
الف) كار با رنگهاي غير كوره‌اي ( پلاستيكي و روغني )
ب) استفاده از رنگهاي كوره‌اي .
متأسفانه جنبه هنري سفالينه‌هاي نقاشي شده ( در هر دو قسمت ) در اين شهر چندان مطلوب نيست و از اين لحاظ توان رقابت با ظروف منقوش شهرهايي همچون ميبد را ندارد ؛ گرچه پيش از اين ( حدوداً قبل از دهه پنجاه ) ، نقاشي با رنگهاي ثابت بر روي ظروف ( اصطلاحاً رو لعابي ) وضعيتي مطلوب داشت .
فرشبافي نيز در زمره صنايع دستي اين شهر قرار دارد . البته فرشهاي بافت لَلين ( لالجين ) و شهرها و روستاهاي مجاور را نمي‌توان از لحاظ كيفيت و كميت با مناطقي كه در اين صنعت معروفند ، مقايسه كرد. پيش از اين بافت گليم و جاجيم نيز در اين شهر رايج بود ؛ اما متأسفانه اين دو صنعت تقريباً به فراموشي سپرده شده‌است .

ز ـ اساتيد برجسته سفالگري لالجين
مرحوم حاج‌محسن خشوعي ،
مرحوم نصرالله خشوعي ،
مرحوم نصرت خشوعي ،
حاج‌عسگر عسگري ،
محمود صفري‌روشن .

ح ـ شركت سهامي ظروف
تأسيس شركت سهامي ظروف لَلين ( لالجين ) نتيجة تلاش حاج‌محمود زيرك بوده است ( در حدود سالهاي 1320 تا 1342 ) . شركت سهامي در مهر سال 1315 گشايش يافت و پايه‌گذار آن مرحوم حاج‌محمدجواد زيرك بود . اين شركت تا سال 1342 فروش سفال لَلين ( لالجين ) را در انحصار داشته است و سفالگراني كه در بيرون از شركت كار مي كرده‌اند ، مي‌بايست محصولات كارگاههاي خود را به اين شركت تحويل مي‌دادند تا پس از درجه‌بندي به فروش برسد . اين شركت در آغاز داراي صدهزار تومان سرمايه بوده است و به شماره 41 در همدان به ثبت رسيده است . تعداد سهام شركت 10000 بوده و بيشترين سهام آن به تعداد 3741 سهم به سالارخزاعي ، خان لَلين ( لالجين ) و پس از او به شريف خزاعي به تعداد 1300 سهم تعلق داشته است . پس از مرگ خان ، سهم او به دخترش حميده رسيد كه وي نيز بعدها به ديگران فروخت . مهم‌ترين خريداران سهام خان ، برادران خشوعي بودند ؛ چنانكه در اواخر فعاليت شركت ، يك سوم از سهام آن به برادران خشوعي تعلق داشت . پس از مرگ محمدجواد زيرك ، سرپرستي شركت به فرزندش حسين زيرك سپرده شد . مرحوم محمدجواد زيرك خدماتي ارزنده براي مردم لَلين ( لالجين )داشته است ؛ از جمله حفر كاريزها كه تا چند سال پيش جاري بودند . از ديگر خدمات وي مي‌توان از تغيير دادن نوع سوخت كوره‌هاي سفال‌پزي يعني نفت سياه به جاي بوته‌هاي خار ياد كرد كه در حدود سالهاي 25- 1324 انجام پذيرفت . پيش از آن سفالگران ، انبوه بوته‌هاي خار را از بيابانهاي اطراف لَلين ( لالجين ) گرد مي‌آوردند يا از ديگران مي‌خريدند و با آن كوره‌ها را مشتعل مي‌ساختند . بنا‏بر ‏اين پخت سفالينه‌ها پرمشقت بود و معمولاً بخشي از وقت سفالگران را مي‌گرفت . سفالگران با پذيرفتن سوخت جديد به جاي خار و خاشاك ، به هنگام پخت ظروف سفالينه‌ها نزديك كو مي‌نشستند و با كاسه‌اي كوچك نفت سياه را اندك اندك به آتشدان كوره‌ها مي‌پاشيدند ، تا زماني كه ظروف كاملاً پخته شوند . پس از جايگزيني نفت سفيد ، كار پخت سفالينه‌ها آسان‌تر و پاكيزه‌تر شد . مرحوم زيرك بر آن بود كه كارگاههاي سفال‌سازي را به بيرون از شهر ( سه‌راهي دهنجرد ) منتقل كند ، اما با مخالفت خان مواجه شد و به مقصود خود دست نيافت.

ط ـ ساخت لعاب در لَلين ( لالجين ) قديم
سالها پيش سفالگران لَلين ( لالجين ) سه من قليا را ( كه از سوزاندن گياه اشنون به دست مي‌آوردند ) با دو من سنگ چخماق مخلوط كرده ، به ميزان حدود هزار درجه ، حرارت مي‌دادند تا نوعي شيشه ( سيليكات ) به وجود آيد . سپس اين ماده را خُرد و آسياب مي‌كردند و يك من و نيم از آن را با يك من سنگ چخماق و نيم من بلور مخلوط كرده ، آسياب مي‌نمودند . به اين مخلوط اصطلاحاً يك پستاهي سه مني ( پسسا ) مي‌گفتند كه براي تهية انواع لعابها به كار مي‌رفت ؛ به عنوان مثال براي ساخت لعاب فيروزه‌اي سه من از اين مخلوط را با دو من اكسيد قلع و نيم كيلو توفال ( اكسيد ) مس و پنج مثقال كبالت مخلوط كرده ، آسياب مي‌نمودند .

ي ـ جلوه‌هاي سفال در فرهنگ عامه
آتا سؤزو ( ضرب‏المثل ) :
يكي از مسائل عجيب در مورد سفال لَلين ( لالجين ) آن است كه با وجود سابقة چندين قرن سفالگري در اين شهر ، مردمان اين ناحيه در گذشته ، هيچ شعري در زمينه سفالگري يا در ارتباط با آن نسروده‌اند يا حداقل نويسنده اين مطالب ( علي‏رغم پرس و جو و تحقيق ) ، چنين اشعاري ا نديده ‌است و به ‌ندرت مي‌توان چند ضرب‏المثل مربوط به سفالگري و ظروف سفالين يافت كه بعضي از آنها عبارتند از :

« كوزَه‌چئ ، سينيق كوزَه‌دن سوُ ايچَر » ( ترجمه به زبان فارسي : كوزه‌گر از كوزه‏شكسته آب مي‌خورد ) ؛

« كوزَه ، سوُ يوْلوندَه سينَر » ( ترجمه به زبان فارسي : كوزه ، سرانجام در راهِ آوردن آب ، خواهد شكست ) ؛

« چؤلمَك گَزَر ، قاپاغونئ تاپَر » ( ترجمه به زبان فارسي : ديزي مي‌گردد و درِ مناسب خودش را پيدا مي‌كند ) ؛

« چؤرگئ سؤرفَه‌دَه گؤرؤب ، سوُوئ كوزَه‏دَه » ( ترجمه به زبان فارسي : نان را در سفره ديده و آب را در كوزه ) در مورد كسي گفته مي‌شود كه نازپرورده ‌است ؛
يا :
« گونئ باجَه‏دَه گؤروبدئ سوُوئ كوزَه‏دَه » ( ترجمه به زبان فارسي : آفتاب را از روزن بام ديده‌است و آب را در كوزه ) . در مورد كسي گفته مي‌شود كه نازپرورده‌ است ؛

« كوزَه تازَه‌ليغدَه سوُوئ سوُووق ساخلَر » ( ترجمه به زبان فارسي : كوزه فقط وقتي نو است ، آب را خنك نگاه مي‌دارد ) ؛ كنايه از اينكه : هر چيز ، تازه‌اش خوب است .

ناغيْل ( حكايت ) :
در زمينه قصه‌هاي قديمي مربوط به اين ديار ، مي‌توان به حكايت فوت كوزه‌گري اشاره كرد كه مشهور است و نيز حكايت ديگري كه ترجمة آن به زبان فارسي چنين است :

« پيرمردي دو داماد داشت كه يكي از آنها كشاورز بود و ديگري با سفالگري ، چرخ زندگي‏اش را مي‌چرخاند .
پيرمرد ، روزي تصميم گرفت به آنان سري بزند . پس به خانه كشاورز رفت و بعد از سلام و احوالپرسي از اوضاع كار و بار او جويا شد . دامادش گفت : الحمدلله ؛ اما خدا كند باران ببارد ؛ و گرنه زراعت امسال تعريفي نخواهد داشت .
پيرمرد بعد از مدتي استراحت ، برخاست و علي‌رغم اصرار داماد و دخترش از آنها خداحافظي كرد و به خانه داماد ديگرش رفت . آنجا نيز بعد از خوش و بش كردن و پذيرايي دخترش ، صحبت به وضعيت كار داماد سفالگر كشيد . او گفت : شكر ؛ اما خدا كند باران نبارد ، و گر نه اين روزها كه فرصت مناسب كسب و كار است ، از دست خواهد رفت .
پيرمرد با شنيدن اين حرف ، متحير ماند كه از خدا چه بخواهد ؛ بارش باران را يا نباريدن آن را ؟! .
وقتي به خانه‌اش برگشت ، همسرش با ديدن قيافة مغموم پيرمرد ، نگران شده و پرسيد : چه شده ؟ حال فرزندانمان خوب بود ؟ پيرمرد سرش را بلند كرد و جواب داد : چه بگويم زن ! چه باران ببارد و چه نبارد ، كارمان زار است ! » .

ك ـ آب و هوا
در اين ناحيه بجز ايستگاه باران سنجي هيچ ايستگاه مستقل وجود ندارد و با توجه به اينكه ناحيه مذكور بين دو ايستگاه هواشناسي سينوپتيك فرودگاه همدان در جنوب و پايگاه نوژه در شمال غربي واقع شده كه در فاصله‌اي اندك از بخش واقع‏اند و از نظر ارتفاع با بخش لَلين ( للجين ) اختلاف ندارند ، آب و هواي آن با استفاده از داده‌هاي اين دو ايستگاه در خصوص عناصر اقليمي بررسي مي‌شود :
دما : محاسبه ميانگين ماهانه و سالانه دماي هوا در دو ايستگاه برگزيده منطقه همدان به درجه سانتي گراد براي دوره بيست ساله ( 1343 - 1362) ديماه با متوسط دماي 5- درجه سانتي گراد ، سردترين و تيرماه با متوسط دماي 24 درجه سانتي گراد ، گرم‏ترين ماههاي سال به شمارمي‌روند . ميانگين دماي سالانه در هر دو ايستگاه رقمِ تقريباً يكسان 5/10 را نشان مي‌دهد . ميانگين سالانه حداكثر و حداقل دما به ترتيب 19 و 5/2 درجه سانتي گراد در دو ايستگاه است . حداكثر و حداقل مطلق دما در دو ايستگاه به ترتيب 40 و -5/34 درجه سانتي گراد به ثبت رسيده‌است . تعداد ايام يخبندان در دو ايستگاه 3/136 روز ( 5/4 ماه) گزارش شده‌است . ماههاي يخبندان از آذر تا فروردين ادامه دارد .

ل ـ كشاورزي و منابع آب
گر چه رودهاي متعدد در دشت "آق‏چاي" ( سيمينه‏رود ) ، جاري است و موجب توسعه كشاورزي اين دشت گرديده است ، بخش لَلين ( لالجين ) ، از نظر آبهاي سطحي ، غني نيست . لَلين ( لالجين ) در دشتي نسبتاً هموار و بين دو رودخانه فصلي "‏يَككَه‌چاي" ( به معني : رود بزرگ ) و "قوُريْ‌چاي" ( به معني : رود خشك ) واقع است . رودخانه فصلي "‏يَككَه‌چاي" كه از كوههاي بهادربيگ و خليل‏كرد نشأت مي‌گيرد ، معمولاً در اواخر زمستان و اوايل بهاري جاري است و در تابستان كاملاً خشك است . چون بستر اين رودخانه بسيار پايين تر از سطح دشت لَلين ( لالجين ) است ، چنانكه بايد نمي‌توان از آن در كشاورزي استفاده كرد . در برخي از نقاط ، سدهاي سيماني و خاكي ، سطح آب رودخانه را بالا آورده‌اند و كشاورزان با جدا كردن نهرها از آب آن در آبياري زمينهاي خود بهره مي‌برند . پيش از اين مسير رودخانه ، جنگلي از درختان صنوبر ، تبريزي ، بيد و سپيدار بود ؛ اما در سالهاي اخير بسياري از درختزارها در مجاورت رودخانه و نقاط ديگر منطقه از بين رفته و عمدتاً به كشتزارهاي سيب زميني تبديل شده‌اند. طبق مطالعات مهندسين مشاور آب و خاك در بررسي وضعيت آبهاي زيرزميني منطقة باهار ( بهار ) و لَلين ( لالجين ) پتانسيل بهره برداري و توسعه سفره آبهاي زيرزميني منطقه تا بيش از 40ميليون متر مكعب است . بر اين اساس ، مناطق مذكور از نظر منابع آب زيرزميني بسيار غني است و كشاورزان آن ، از سال 1345 احداث چاههاي عميق و نيمه عميق را شروع كرده‌اند . زمينهاي زراعي اين مناطق اغلب به كشت گندم ، جو ، صيفي‌جات ، چغندر ، سيب‌زميني و سير اختصاص دارد و آب مورد نياز كشتزارها و باغهاي انگور اطراف شهر از طريق موتورهاي آب تأمين مي‌گردد . پيش از اين ، زارعان با آب كاريزها ، چشمه‌ها و دو رودخانه‌ فصلي "‏يَككَه‌چاي" و "قوُريْ‌چاي" ( در ماههاي ابتداي سال ) ، مزارع و باغات را آبياري مي‌كردند . هنوز هم در ميان زمينهاي كشاورزي شمال و شمال‌غربي شهر ، قناتهايي به چشم مي‌خورد كه به روايت سالخوردگان شهر به دست " شيخ‌علي‌خان " يكي از كارگزاران شاه‌عباس ‌صفوي احداث گرديده‌است . قبلاً يكي از مظهرهاي اصلي اين قناتها در مجاورت مزار شهداي شهر قرار داشت ؛ اما متأسفانه سالهاست كه به سبب بي‌توجهي به لايروبي و مرمت قناتها آب اين مظهر ( در زبان تؤركي : گؤز ) ، خشك شده‌است .

م ـ كتابشناسي لَلين ( لالجين )
1- بررسي مسائل صنعت سفالگري در ايران ؛ مورد بررسي : مسائل صنعت سفالگري لالجين { استان } همدان ـ مختار مهدي‌زاده ـ 1363 .
2- پژوهش در خصوص هنر سفالگري لالجين { استان } همدان ـ 1372 .
3- تكنيك و فرهنگ سفالينة لالجين ـ عباسعلي رسولي ـ 1375 .
4- طرح نهايي كانون سفالگري در لالجين ـ محمدرضا صدفي و جواد ميرشكرايي ـ 1352 .
5- سفالينه‌هاي لالجين ( پايان نامه فوق ليسانس ) ـ فروغ جاويد ـ دانشكده هنرهاي زيبا ـ تهران ـ 1352 .
6- سفالگري لالجين { استان } همدان ( پايان‏نامه ليسانس ) ـ حسين رشيديان حصاري ـ دانشكده ادبيات و علوم انساني ـ تهران ـ 1349 .
7- سفالگري در لالجين ـ اصغر كريمي ـ مجله هنر و مردم ( دوره جديد ، ش 13 ) .
8- كوزه‏گران لالجين ( پايان نامه فوق ليسانس ) ـ رضا هاشمي ـ دانشكده هنرهاي زيبا ـ تهران ـ 1349 .
9- لعاب ،كاشي ، سفال ـ ع. شروه و م. انوشفر ـ تهران ـ 1363 .
10- طرح مطالعاتي بخش لالجين ـ صفحه ? ـ بخشداري لالجين ـ دي 1376 .
11- تاريخ مفصّل همدان ـ احمد صابري‌همداني ـ همدان ـ 1375 .
12- پژوهش در خصوص هنر سفالگري لالجين { استان } همدان ـ مؤلف ( ؟ ) ـ 1372 .


Share/Bookmark

0 Comments:

Post a Comment

<< Home