با "دكتر علي كمالي در "قوروَه" درجزين و در خانة "جليل اكبري" در "چانوگرين""
با "دكتر علي كمالي"
در "قوروَه" درجزين
و در خانة "جليل اكبري" در "چانوگرين"
نويسنده: پرويز محمدي
www.parvizm.persianblog.ir
منتشره در :
هفته نامه « سينا » ( چاپ استان همدان )
شماره 161 ( 6 / 8/ 1387 )
اشارة سينا : "دكتر علي كمالي" ، حقوقدان و محقق تؤرك ، به سال 1323 در روستاي "بندامير" واقع در ناحية" قاراقان" ساوه متولد شد . بعد از اخذ درجة فوق ليسانس از دانشكدة حقوق دانشگاه تهران ، به كسوت وكالت دادگستري درآمد . وي اولين كسي بود كه با جدّيتي وصف ناپذير ، به تحقيق و تدوين ادبيّات شفاهي غني تؤركهاي استان مركزي و تؤركهاي استان همدان پرداخت و دهها اثر تحقيقي و علمي در اين خصوص از خود به يادگار گذاشت . او در سال 1375 ، نابههنگام ، دار فاني را وداع گفت .
باز با "علي كمالي" راهي ميگردم . گاه ، خادمي هستم براياش و گاه مخلصي و گاه دوستي و همرهي . گاه شاگردش هستم و پادواش . گاه با هم ميخوانيم به تؤركي . بگذار صداي ما در فضا طنين بيافكند ! بگذار با عاشقان ، همدل گرديم ! . به دنبال "تيليم" ، آن عاشق و عارف شوريده ميگرديم . و با "تيليم" ، ساز به دست ميگيريم و آوازهخوان دورهگرد ميشويم و "آشيْق"ـي ساز به دست ، به دنبال "مهري" ـ آن دلبر گُمشده ـ ميگرديم .
بهمنماه سال 1373 ، راهي "همدان" و از آنجا به "قوروَه" و به "چانوگرين" ميرويم . غروب به "چانوگرين" ميرسيم . به ديدار دوست اهل قلم "آقاي جليل اكبريصحت" ميرويم .
غروب دلانگيز و روستاي دلانگيز "چانوگرين" و "وَسمَق" و كوه آشنا و مهربان "چانوگرين" . گوئي كسي مرا از بلنداي كوه "چانوگرين" صدا ميكند ، و من احساس ميكنم كه بايد به سوي قلّه بروم . در آنجا قصري هست كه چراغهاياش روشن است . و در آنجا جمع انديشهورزان دُرديكش و عاشقان عارف ، جمع است . و "چنگير" ، چنگ بر دست دارد و مينوازد و كسي ميخواند . من راهي كوه ميگردم با آقاي "علي داوري" كه پدرش اهل "عين آباد" است . او حقوق و حسابداري خوانده است . با هم به كوه ميزنيم و از قيد و بند زمانه ميرهيم . باد سوزناكي ميوزد و بوران ميشود و سرما و باد و برف بر صورتمان مينوازند . و "علي داوري" با صداي خوشي ميخواند و صدايش در تمام كوه و منطقة "درگزين" ميپيچد . و بوران و سرما و باد و نواي شورانگير "علي داوري" . ما گوئي يكباره از زمين و زمان رها گشتيم . آه اي وطن ! آه اي كوه پير "چانوگرين" و اي "آشيْق چنگيرِ" چنگنواز ! بنواز دوباره ، تا غمهايمان شسته گردد ؛ تا دلهايمان با عشق ، آراسته گردند . گوش كن ! نگاه كن! ميشنوي؟ مي بيني؟ ... .
و "علي كمالي" ، شعري ميخواند كه در آن ، "ساوه" را به تصوير كشيده است . "ساوه" ، زماني بندرگاهي بوده است و كشتيها در آن ، لنگر ميگرفتند و تا خليج فارس و درياي آزاد راهي ميگشتهاند . در "ساوه" ، كاروانها به سوي شرق و غرب ميرفتند و ايلات ، چادرها برپا مي ساختند . و چه قصهها كه "ساوه" در دل خويش نهان دارد . چه عالماني كه از اين ديار برنخاستهاند ! . "علي كمالي" دوباره درياچه نمك را دريايش نمود و ما و دل ما را به دريا زد .
0 Comments:
Post a Comment
<< Home